فراموش کردم
لطفا تایپ کنید...
رتبه کلی: 2055


درباره من
دوست من برایت آرزو میکنم

آرزوی کسی باشی

که آرزویش را داری....

=-=-=-=-=-=-=-=-=-=
شامگاه پیش...

ماهی تنگ دل هردویمان مرد

همان که دلت به پیچش ناز

باله هایش بسته بود...

و دل من نیز به تو...

و امروز...

شاخه ی نسترن نیز مرد...!!

تو نبودی...

و شاخه ی نسترن

برای همیشه مرد....

=-=-=-=-=-=-=-=-=-=

قــرارمـان..

فقـط ..

یـک "مــانیــتورِ" کـوچـک بـــود !

امّــا ..اکنــون ..

قلبـــم را ببـین..

که بــا هــر " آف " شدنـت

چــگونـه ..

بـیقــرارِ " آمــدنــت"

مـی شـــود...

=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=

آموخته ام که وابسته نشوم


نه به کسی نه به رابطه ای


و این لعنتی نشدنی ترین

کاری است که آموخته ام...

=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=
مــرا قـضاوت نـکن رفیــق !


تو فـقط چـهره ام را می بینی


نـه سرگذشتــم را

=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=
ساناز خانومی** (ghasem18 )    

حموم رفتن زمان ما

درج شده در تاریخ ۹۳/۱۰/۲۳ ساعت 12:19 بازدید کل: 171 بازدید امروز: 168
 

حموم رفتن زمان ما :
میرفتیم تو حموم
یه شیرو باز میکردیم، دندونامون میریخت کف حموم از سرما!
اون یکیو باز میکردیم، مث آب سماور در حال جوش بود!
یه عر میزدیم از سوزش،
مامانمون می زد پس کله مون که اذیت نکن، آروم بگیر
بعد با اون صابون زرد گنده ها
که مثه چرکِ خشکیده بود، میفتاد به جونمون
تا حدی که چشمامون از کاسه دربیاد!
یعنی ما از نظر مامانمون کثافتی بودیم
که میخوایم در مقابل نظافت مقاومت کنیم!
بعد یه جوری چنگ میزد موهامونو
که انگار داعش به شپشا حمله کرده
بعدش با شامپوی پاوه کل هیکلمونو غربال گری میکردن!
بعد از همه اینا جان گُدازترینش کیسه کشیدن بود!
دو لایه از پوستمونو بر میداشتن،
فک میکردن چرکه! باز ادامه میدادن
بعدِ حموم صدتا لباس تنمون میکردن،
یه روسری به کله مون، یه یقه اسکی هم روی همش
بعد از شدت کوفتگی و خستگی بیهوش میشدیم،
میگفتن: ببین چه راحت خوابیده :| :(

 
تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۳/۱۰/۲۳ - ۱۲:۱۹
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
2
1 2


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (0)