درهای وهوی مبهم نی ها نوا شکست
درکوچه ی سکوت دریغا صدا شکست
خانه به دوش می رود از شهرآفتاب
آیینه دار حرمت آیینه را شکست
دریا که شورعشق به سرداشت موج موج
در پیش پای صخره ی بی اعتنا شکست
شیطان چکید سنگ به دست از نگاه شب
لبخند ماه برلب مرداب ها شکست
درآسمان نسیم اجابت نمی وزد
نفرین به خاک باد که بال دعا شکست
ما غافلیم،عشق هرآیینه جاری است
زان دم که بغض آینه ها در حرا شکست