دیشب ز کوی یاران، جانا خبر چنین شد

چون قصه ی من و دل، شرح حماقتی نیست

 

در آستان جانان، حرف از دو جان نباشد

یک جان برای هر دو، جز این صداقتی نیست

 

بی ساربان و فانوس، در هفت شهر عشقش

هر کوچه راهزن هست، دست رفاقتی نیست

 

 دست از طلب نگه دار، عقلم به صبر خواند

من باز می نویسم، “در عشق طاقتی نیست”