قصه در یک خانواده اچ آی وی
ظهر یک روز بارانی مهرماه، نازنین دست پسرش را در خیابان گرفته، با هم راه می روند و نازنین هنوز به دنبال یک دبستان برای ثبت نام آرش میگردد، که حالا باید سر کلاس درس نشسته باشد. آرش نگاه معصومش را به کف خیابان دوخته، دست مادرش را گرفته و هیچ کدام به روی خود نمیآورند که در مدرسه قبلی از مدیر و اولیای دبستان چه چیزهایی شنیدند.
آرش تازه به کلاس اول رفته، درسش که بد نیست انضباطش هم خوب است، اما اخراج شده! آرش کوچک که از لحظه تولد HIV برایش غریبه نیست به روی مادر نمیآورد، تا دردی به دردهای مادری که از طرف خانواده پدر مرحوم آرش طرد شده اضافه نکند. به مادرش نمیگوید که بچهها در بازی راهش ندادند، به او گفتند که مادرشان سپرده «از پسری که کاپیشن آبی میپوشد دوری کنند و با او بازی نکنند، دستشان به او نخورد» و مادر به روی آرش نمیآورد که از مدیر و اولیای مدرسه که قرار است نسل آینده را تربیت کنند چهها شنیده: که مقصر است، که خون بچههای یک دبستان به گردن اوست و... همه اینها به خاطر این است که همسر نازنین در یک تصادف در هندوستان خون آلوده دریافت کرده، و نازنین هم مبتلا شده و آرش هم از طریق مادر HIV مثبت شده است. فرض کنیم پدر و مادر آرش دروغگو هستند و هر دو مقصر، آرش که قبل از تولد مبتلا شده هم دروغگو و گناهکار است؟ ...
HIV مثبت و مبتلایان به ایدز دوست ندارند مصاحبه کنند، میدانید چرا؟ چند نفری که حوصله پاسخ دادن داشتند گفتند: از ترحم بیخودی خسته شدند، از آمار و ارقام خسته شدند، از حرف بی عمل خسته شدند. از رقابتهای «دکتر میم» و «دکتر گاف» برای شهرت خسته شدند. به چه کسی باید بگویند، HIV مثبتها همه شهوتران و معتاد نبودند، اکثر آنها مکافات گناهی را میکشند، که در آن هیچ مقصر نبودند.
برای بعضیهایشان هم جالب است، که ما ادعا می کنیم دنیای آنها را از خودشان بهتر میشناسیم، دنیای آنها مثل چیزی که ما تصور می کنیم سیاه و یأس آلود نیست، فقط باید گفت بعضیهایشان از آدمهای سالم زندهتر هستند. اتفاقاً همه زنهایی که وارد مرحله ایدز شدند، هرزگی نکردند و همه مردهایشان هم خیانتکار نیستند! جامعه HIV مثبت هم مثل هر جامعه دیگری است، فقط همین.
اگر مشکل و دلخوری دارند، به خاطر خبرنگارهایی است، که از درد آنها برای خود پله ترقی میسازند، اگر دلخور هستند از پزشکانی دلخورند که خودشان بهتر از هر کسی میدانند ویروس HIV چگونه منتقل میشود، اما هنوز مادران مبتلا به آن برای وضع حمل باید از در بیمارستان و زایشگاه جواب شوند. آنها که اکثراً مشکل بهداشت دهان و دندان پیدا میکنند اگر دروغ بگویند، دروغ که نه، موقع رفتن به دندانپزشکی فقط نگویند که مبتلا به HIV مثبت هستند، دندانپزشک هم نمیداند مبتلا هستند و ممکن است نفر بعدی هم آلوده شود. اما آنجا که با وجدان و صادقانه مشکل خودشان را با دندانپزشک در میان بگذارند به بدترین وضع از مطب دندانپزشکی بیرون میشوند.
دلخوری آنها از استاد دانشگاهی است، که از دست دادن با آنها اکراه دارد، و مکافات آنها زمانی شروع می شود که از محل کار اخراج میشوند، بدنشان به داروهای رایگان دولتی قبلی دیگر پاسخ نمیدهد و در فاصله شروع دوره داروهای جدید، میباید داروهای قبلی را از بازار آزاد تهیه کنند. بدن آنها ضعیفتر از افراد عادی است، باید ویتامین بخورند و قسمت دردآور ماجرا آنجا شروع میشود که ویتامینها را باید آزاد تهیه کنند. بعضی وقت ها فقط هزینه زنده ماندنشان ماهانه بیشتر از یک میلیون تومان میشود.
اما با همه اینها، نازنین و آرش هنوز زنده هستند، با این همه مشکل، شاید آنها از افراد عادی جامعه زندهتر باشند. شاید بهتر است به مشکلات افراد HIV مثبت نپردازیم، در مقابل، به مشکلات عامه جامعه و قشری که خود را تحصیلکرده مینامد بپردازیم.
● خیرین هم می ترسند
HIV دو رو دارد، یک روی آن مشکل جسمی و روی دیگر آن مشکل اجتماعی است. اکثر بیماریها میتوانند از راه جنسی هم سرایت کنند و ایدز هم از این قاعده مستثنی نیست. اما به هر دلیلی از روز اولی که اسم این ویروس در جامعه ما مطرح شد، جامعه در مقابل آن با کنجکاوی و گارد دفاعی موضع گرفت.
یک آزمایش ساده: دو صندوق کمکهای خیریه در یک معبر عمومی قرار بدهید، روی یکی بنویسید «کمک به کودکان مبتلا به HIV» و روی یکی دیگر بنویسید «کمک به کودکان سرطانی» و ببینید مردم بیشتر دوست دارند به کدام یکی کمک کنند.
این آزمایش را قبلاً یکی از فعالین اجتماعی انجام داده و نتیجه حیرتآور آن اختلاف فاحش بین دو صندوق بوده، که صندوق مربوط به سرطان تقریباً پر شده و صندوق مربوط به HIV تقریباً خالی مانده.
به خاطر همین است که NGO های فعال در زمینه ایدز در ایران، هیچکدام یک شماره حساب برای جذب کمکهای مردمی ندارند، باید گفت تقریباً از دریافت کمک مردمی ناامید شدند.
کودکان مبتلا به HIV مثبت یادشان نمیآید مثل بچههای مبتلا به سرطان کسی نوازششان کرده باشد. خیرین هم میترسند به آنها دست بزنند. و اگر هر کسی موقع صحبت در مورد ایدز، کسانی را که به آنها دست نمیزنند سرزنش کنند، باید دید در مواجهه با کسی که می گوید HIV مثبت هستم چه کار میکند.
مبتلایان به این ویروس اگر داروهای خود را به صورت مداوم مصرف نکنند، خیلی زود ضعیف میشوند و ممکن است وارد مرحله ایدز بشوند، اما وقتی بیکار شدند، وقتی افراد فامیل طردشان کردند، دیدن یک HIV مثبت که داروی خود را میفروشد و چقدر هم ارزان می فروشد، عجیب نیست. وضع آنقدر بغرنج شده که عدد مبتلایان به این ویروس که کار هم کنند بسیار پایین است. وقتی مسئله زندگی مطرح میشود، دیگر مشکلات روحی و احساسی آنها مهم نیست، چون واقعاً بعضی از آنها شکمشان خالی است.
● حصارکشی دور باشگاه
حکایت فعالیت اجتماعی در جامعه ما همیشه جالب بوده. مشکلات خاص و بعضاً محیر العقولی سر راه فعالین این عرصهها وجود دارد. یکی از آنها در مورد باشگاه «یاران مثبت» اتفاق افتاد که در مرداد سال گذشته افتتاح شد. این باشگاه که به پیشنهاد انجمن تنظیم خانواده به فدراسیون بینالمللی تنظیم خانواده (ITPF)تأسیس شد، اول قرار بود توسط خود مبتلایان به ویروس HIV اداره شود. فدراسیون بینالمللی تنظیم خانواده هم قبول کرد و قرار شد به طور مداوم مبلغی را به این باشگاه پرداخت کند.
اما مشکل از وقتی شروع شد که این باشگاه خواست در کشور خودمان، در تهران یک محل برای استقرار پیدا کند، شهرداری اجازه نداد این باشگاه در هیچ کجای تهران مستقر بشود. چون ساکنان محله شکایت میکردند، تابلویی که سردر این باشگاه نصب میشد، میتوانست باعث پایین آمدن قیمت املاک محله بشود.
باشگاه که تقریباً تمام مراحل تأسیس خود را پشت سر گذاشته بود و حتی توانسته بود از سازمانهای بینالمللی کمک جذب کند، توسط مرکز تحقیقات ایدز جذب شد. قرار شد در محل بیمارستان امام خمینی در یک ساختمان کوچک و بلااستفاده مستقر شوند.
اما آن وقتها نمیدانستند، که با مستقر شدن و رفتن زیر نظر مرکز تحقیقات ایدز چقدر محدود میشوند. و باشگاهی که قرار بود توسط خود مبتلایان به ویروس HIV اداره شود، حالا توسط «خانم دکتر قاف» اداره میشود، که انگار برگزاری همایش و سخنرانیهایی که در آن حتی یک بیمار مبتلا وجود ندارد و فقط در آن از افتخارات حضرات صحبت میشود برایش از مشکلات این افراد مهمتر است. در مورد نحوه مدیریت منابع و کمکهایی که از سازمان ملل به این مرکز تقریباً مصادره شده میشود فعلاً صحبتی نمیکنیم!
اما جالبتر از همه دوربین شکستنها و دستگیری خبرنگاران اجتماعی است که جرمشان فقط آمدن به یک انجمن اجتماعی بوده. خبرنگار برای حتی صحبت کردن با افراد این باشگاه باید از روابط عمومی دانشگاه تهران نامه کتبی داشته باشد، که به تأیید دکتر... رسیده باشد و آن اجازه نامه باید به تأیید دکتر... برسد و در نهایت خانم دکتر قاف به صلاحدید شخصی میتواند به خبرنگار اجازه بدهد یا خیر که همراه با یک نفر از باشگاه دیدن کند و در حضور همان یک نفر با اعضا صحبت کند. دریافت این اجازه نامه آنقدر زمان میبرد که خود خبرنگار منصرف شود.
تجربه مثبت فعالیت NGO هایی که در بعضی شهرستانها مثل مشهد و اراک در این زمینه با مشارکت خود افراد مبتلا اداره میشوند، خود گویای آن است که هیچ کس بیشتر از خود مبتلایان به این ویروس برای جامعه خودشان دلسوز نیست.
● ایدز برای مرد است
درصد بالایی از جامعه زنانی را که مبتلا به ویروس هستند، افراد معتادی تشکیل میدهند که با ابتلای همسر به این ویروس دچار شدند. اما در انجمنها این زنان حضور ندارند. به طور کلی پیدا کردن یک زن HIV مثبت کار سختی است. به خاطر اینکه موج دوم، و در واقع موج گسترش دهنده ابتلای ایدز در کشور ما را معتادان تزریقی تشکیل میدهند و این افراد غالباً کم سواد و بیسواد هستند، جو حاکم بر NGO های مرتبط با ایدز جوهایی تحکم آمیز و مردانه است که زنان یا علاقهای به حضور در آنها ندارند و یا اصلاً به آنها راه پیدا نمی کنند. حتی این زنان از طرف شوهرها آنقدر محدود شدند که نمیتوانند داروهای خودشان را، خودشان از مراکز مربوط دریافت کنند.
عمده جامعه تصور میکنند که HIV مثبت زن، از راههای خاصی به آن دچار شده، در حالی که تعداد این زنان بسیار کم است و درصد بالای ابتلا به ویروس را زنانی تشکیل میدهند که از طرف شوهر به ویروس آلوده شدند. چند همسری در کشور ما برای مردان قانونی است. از آنجا که راه ابتلای جنسی ایدز در ایران «رفتارهای جنسی پر خطر» و به طور غیر مستقیم«غیر قانونی» عنوان شده، تصور بسیاری از مردان این است که با صیغه به ایدز مبتلا نخواهند شد. زنانی که به حکم عقد موقت و با دریافت مهریه به شکل کاملاً قانونی در مراکز خاصی به عقد موقت مردان در میآیند هم ممکن است به ویروس آلوده باشند.
● امواج HIV
ویروس HIV وقتی اوسط دهه ۶۰ یعنی سال ۶۶ به کشور ما رسید، یک دختربچه شش ساله هموفیل را که از فرآوردههای خونی وارداتی استفاده کرده بود قربانی کرد. تا سال ۷۵ اکثر کسانی که به این ویروس دچار شدند، از طریق دریافت فرآوردههای خونی مبتلا شدند. این اولین موج ابتلا به ایدز در کشور بود.
از سال ۷۵ به بعد ویروس بین معتادان تزریقی شایع شد، موج دوم سرایت ویروس یعنی سرنگ مشترک همزمان با فرآوردههای خونی هر روز افراد بیشتری را مبتلا کرد.
اما موج سوم، از اول هم کسی دوست نداشت در مورد موج سوم صحبت کند. موج سوم مثل موج اول و دوم نبود. موج اول و دوم هم جنبههای دیگر داشتند، اما موج سوم ابعاد زیادی داشت. موج سومی که تابو شد. مدتها کسی در مورد موج سوم صحبت نمیکرد، اگر هم صحبت می کرد آنقدر سربسته میگفت که هیچ کس متوجه نشود.
حالا در سال ۸۶ ایدز در کشور ما ۲۰ ساله شده است. موج سوم پشت سر موج اول و دوم آمد، شاید اگر موقعی که اولینها رسیدند سربسته نمیگفتند، موج سوم با این شدت نمیرسید. همان سالها که رسید کمیتهای متشکل از کارشناسان و مسئولان با عنوان کمیته کشوری مبارزه با ایدز آغاز به کار کرد تا به گفته دکتر مینو محرز، عضو این کمیته با این اقدام «بیدرنگ» از ابتلای سایر افراد جامعه به این بیماری جلوگیری شود. اینکه کیفیت این کار چطور بوده، مشخص نیست.
حقیقت این است که کسی جرأت ندارد در مورد صحت آمارهای ارائه شده شک کند، خانم دکتر محرز از قدیمیترین کسانی است که در ایران با ایدز سر و کار داشته. دکتر محرز روز اول که ایدز به کشور رسید، تا امروز این جایگاه را داشته و حدوداً به طور شرطی ایدز نام دکتر مینو محرز را به یاد ما میآورد.
باز هم بعد از ۲۰ سال تأخیر باید از مسئولان متشکر بود که امروز به فکر افتادند، که شفاف بیان کردن مسائل چیز بدی هم نیست. اعتراف بزرگی که خانم دکتر محرز یک ماه پیش در بیستمین سالگرد ورود ایدز به ایران کرد این بود:« بدون کنترل رفتارهای پرخطر جنسی ایدز کنترل نمیشود». شاید بعد از ۲۰ سال باز مسئولان وقت اعتراف کنند که چرا ۲۰ سال قبل نگفتند، منظور از رفتارهای جنسی پرخطر چیست، چطور میشود پیشگیری کرد و با چه وسایلی.
کسی دوست ندارد زحمات شبانه روزی کسانی را که در این زمینه فعالیت کردهاند زیر سؤال ببرد، اما ای کاش کسی هم بین این خدام واقعی جامعه بود، که بیشتر از ارائه مقالات بینالمللی و کسب موفقیتهای جهانی به فکر آنچه در چهاردیواری کشورمان اتفاق می افتد هم بود.
● اشارات نظر
اطلاع رسانی در خصوص ایدز مثل اشارات عرفا شده است. رفتارهای جنسی پرخطر یعنی چه. آیا یک زوج که قاعدتاً رفتار جنسی پر خطر ندارند، نمیتوانند عامل سرایت ویروس باشند؟ چرا میتوانند و مواردی از آن در کشور خودمان هست. آیا وقتی از رفتار جنسی پرخطر صحبت میشود، همه جامعه میتوانند معنی آن را درک کنند. هر کسی، یعنی از جنین تا پیرمرد ۹۰ ساله، برای ویروس فرقی ندارد، هر کسی میتواند به آن دچار شود.
فرد دانشگاهی و تحصیلکرده باشد، یا بی سواد و عامی. برای ویروس فرقی ندارد. این موج سومی که از آن صحبت میشود، اتفاقاً فقط افراد میانسال و بالای ۱۸ سال را درگیر نمیکند، یعنی میتواند زیر ۱۸ سالهها را هم درگیر کند! اما تا دانشگاه، کسی به نوجوانان نمی گوید: این رفتار جنسی پرخطر یعنی چه. رفتار جنسی پرخطر که این روزها بعد از اظهار نظر مسئولان میشود از آن صحبت کرد، میتواند در کمتر از یک دقیقه هم اتفاق بیفتد، اما خیلیها نمیدانند زمان در انتقال ویروس مؤثر نیست! اگر رفتار جنسی پرخطر امروز از عوامل اصلی سرایت ویروس ایدز به شمار میرود، پس وجود هم دارد. آنها که نمیدانستند و مبتلا شدند، دیگر درمان نمیشوند. اما مسئولان برای نوجوانان چه کار می کنند، احتمالاً از بردن اسم وسایل پیشگیری در رفتارهای جنسی پرخطر خجالت میکشند. یا شاید برای این طیف دانستن خیلی از چیزها خوب نیست. اما HIV هم ویروس زیاد مؤدب و اخلاق مداری نیست. برای ایدز که واکسن و دارویی پیدا نشده، پس فعلا HIV سواره است و ما پیاده.
اگر واقع بین باشیم، در دنیا ارتباط جنسی شایعترین راه انتقال ویروس به شمار میرود. در ایران پاسخ آزمایش ایدز را به همسر نشان نمیدهند، تعجب نکنید این قانون آزمایشگاه است. آزمایش اعتیاد پیش از ازدواج مرسوم است، اما آزمایش HIV مثل فحش شده. اگر همسر به همسر خیانت کند و به HIV مبتلا شود، فقط فرد خیانتکار مجازات نمی شود، ویروس HIV او، همسر او و شاید فرزندان او را قربانی می کند.
● آمارها
مرجع آماری ما، همان چیزی است که مرکز آمار وزارت بهداشت اعلام می کند. کسی هم نمیتواند آن را زیر سؤال ببرد. این آمار برای مسئولان خیلی مهم است، چون سازمانهای بینالمللی از همین آمار در آمارهای جهانی استفاده میکنند.
در هیچ کجای دنیا داشتن آمار دقیق مبتلایان به HIV به خاطر دوره پنهان امکان پذیر نیست. اما آمار چگونگی ابتلا به آن ممکن است. آنچه به آن «رابطه جنسی پرخطر» میگویند در ایران جرم به حساب میآید. به طور طبیعی فرد اگر از این راه مبتلا شده باشد، ترجیح میدهد آن را انکار کند. خیلیها به همسر خود خیانت میکنند و مبتلا میشوند، این گروه هم از رده خارج می شوند. تنها کسانی که از راه استفاده فرآوردههای خونی و سرنگ مشترک آلوده شدند صراحتاً راه ابتلای خود را اعلام می کنند. بنابراین یک حلقه مفقوده در آمار کشور ما وجود دارد. و حل کردن مسئلهای که نه مفروضات آن مشخص است و نه معلومات آن کار زیاد آسانی نیست.
بر اساس آمارهای موجود در سال ۱۳۶۵، پنج گزارش، ده سال بعد و در سال ۱۳۷۵، ۳۲ گزارش مبنی بر ابتلا به HIV در تمام کشور ما اعلام شد.
تا سال ۷۶ که این رقم به ۸۷۵ نفر رسید. سال ۸۳تا۸۴ جهنم ابتلا به HIV با ۳۱۴۵ نفر در کشور بود. در شش ماهه اول امسال هم ۴۲۶ گزارش ابتلا به HIV اعلام شده.
در سال ۶۵ یک نفر به ایدز دچار شد، در سال ۷۳، ۳۶ نفر، تا سال ۸۳-۸۴ که فاجعه رخ داد: ۲۸۰ نفر. در شش ماهه اول امسال هم ۹۱ نفر به ایدز مبتلا شدند.
اول دسامبر امسال(برابر با ۹ آذرماه) به مناسبت روز جهانی ایدز مدیر اجرایی صندوق جمعیت ملل متحد در پیامی به مناسبت روز جهانی ایدز اعلام کرد: ایدز همچنان عامل اصلی مرگ روزانه ۵۷۰۰ نفر در سراسر جهان است. شاید با این آمار باور کنیم ایدز شوخی نیست، فراموش هم نکنیم که ما جزئی از دنیا هستیم.
● در مورد عامل اصلی مرگ انسانها
مراحل ابتلا به ایدز را می توان در چند مرحله ... دانست: مرحله عفونت حاد از ۲ تا ۶ هفته بعد از ورود ویروس به بدن، علائمی شبیه یک سرماخوردگی شدید در فرد بروز میکند. علائم شایع این مرحله عبارتند از: تب، گلودرد و بزرگی غدد لنفاوی گردن. در ۵۰درصد موارد بیماری خود به خود خوب میشود و سایر موارد نیز با درمان علامتی بهبود مییابد.
▪ مرحله بدون علامت:
در این مرحله در بدن فرد مبتلا ویروس وجود دارد، ولی هیچگونه علائمی در شخص وجود ندارد و کلیة فعالیتهای بدن به صورت طبیعی ادامه دارند. فرد میتواند ویروس را به دیگران منتقل کند. تمام تلاشها برای افزایش طول عمر فرد مبتلا، از جمله تجویز داروهای ضد ویروس در این مرحله صورت میگیرد. و طبیعتاً اگر فرد متوجه نشود، به مرحله بعدی یعنی ایدز میرسد.
▪ مرحله ایدز:
در این مرحله علائم بیماری به تدریج معلوم میشود. به دلیل این که سیستم ایمنی بدن تضعیف شده است، فرد مبتلا به انواع عفونتها مبتلا میشود (عفونتهای فرصتطلب) و در نهایت از پای درمیآید. نهایت طول عمر فرد در این مرحله ۵/۱ تا ۲ سال است.
به هیچ عنوان از ظاهر یک فرد نمیتوان فهمید که به HIV مبتلا شده است یا خیر. چون در دوران نهفتگی، فرد مبتلا هیچگونه علائمی از خود نشان نمیدهد و از نظر ظاهر، کاملاً سالم و مشابه سایر افراد است. تصور این که افراد HIVمثبت افرادی لاغر، رنجور و ضعیف هستند، کاملاً اشتباه است. تنها پس از ورود به مرحلة ایدز است که علائم بیماری در فرد بروز می کنند. در هر حال فقط آزمایش خون است که به طور قطعی ابتلا به HIV مثبت را نشان می دهد.
● یک خانواده خوشبخت
پدر آرش استاد دانشگاه بود. یک مرد تحصیلکرده، کسی که تحصیلات خود را تا مقطع دکتری در رشته فیزیک اتمی ادامه داده بود. یکبار در هندوستان تصادف میکند و خون آلوده به او تزریق میشود. وقتی به خانه بر میگردد نازنین، مادر آرش هم مبتلا میشود. آرش یک برادر بزرگتر هم داشت، ولی او قبل از ابتلای پدرشان به دنیا آمده بود.
همه چیز خوب بود تا اینکه سال ۷۹ پدر آرش که استاد دانشگاه هم بود یکدفعه کاهش وزن پیدا کرد و خیلی زود فوت کرد. بعد از فوت پدر، مادر آرش که الان ۳۵ ساله است آزمایش HIV داد و متوجه شد او هم مبتلا شده، و آرش که بعد از ابتلای پدر در سال ۷۴ به دنیا آمده بود هم مبتلا به HIV است.
اما برادر بزرگ آرش سالم است. خانواده پدر آرش بعد از مرگ پدر آرش، به نازنین مادر آرش اتهامهای زیادی زدند، آنها قبول نمیکردند که پدر آرش عامل ورود HIV به خانواده صمیمی آرش بوده.
با شکایت به دادگاه میخواستند برادر بزرگ آرش را از خانواده جدا کنند، اما نازنین با هزینه شخصی و گرفتن وکیل اجازه از هم پاشیدن خانواده را نداد. خانهای که خانواده آرش در آن زندگی میکنند، در حال حاضر موروثی است، چندین بار خانواده پدر آرش سعی کردند خانه را از نازنین بگیرند، اما نازنین با وجود بیماری اجازه این کار را نداده.
نازنین بعد از همسرش مجبور شد کار کند، اما نتوانست کار خوبی برای گذران زندگی برای خود دست و پا کند. حقوق مستمری پدر آرش با درآمد جزئی مادر آرش با هم ماهانه کمتر از ۴۰۰ هزار تومان است، هزینه خرید قرصهای تقویتی برای نازنین و آرش، اقساط خانه و... باعث شده تا در حال حاضر خانواده دچار بحران شدید اقتصادی شود. بعد از اینکه بدن آرش به داروهای قبلی جواب نداد، سهمیه داروهای قبلی قطع و تا زمانی که داروهای جدید آرش به او برسد نازنین مجبور شد برای تهیه داروهای آرش ماهانه چند صد هزار تومان هزینه کند تا داروها را از بازار آزاد تهیه کند.
بانک به خاطر عدم پرداخت اقساط میخواست خانه را حراج کند، اما نازنین با قرض توانست از حراج خانه جلوگیری کند. حالا مکافات باز پرداخت اقساط پیش آمده. نازنین یک HIV مثبت است، از کار عار ندارد، اما کجا به او کار میدهند.
دو فرد مبتلا و یک فرد سالم در یک خانه زندگی میکنند، سالهاست، اما باز هم باور اینکه ایدز از راههای خاصی منتقل میشود برای جامعه ما مشکل است.
نازنین هنوز هم با عشق به خانواده، خانواده سه نفری خود را اداره می کند. هر شب با آرش و برادر بزرگ او درسهایشان را دوره میکند و امید به زندگی را از دست نداده.
آرش اما، الان کلاس دوم راهنمایی است، ولی هنوز برخوردهای دوستانش را فراموش نکرده. آرش هیچ وقت همبازی نداشته. آرشی که هیچ گناهی نداشته، مادر نازنین زیر فشار مالی و عاطفی قرار دارد. فامیل او را طرد کردند و از طرفی تأمین هزینههای زندگی برای او مشکل است. از همه بدتر هر سال ثبت نام بچهها در مدرسه... هر سال باید با اولیای دانشآموزان صحبت کند، با مدیر مدرسه و... تا اجازه بدهند فقط آرش به حق طبیعی خود یعنی تحصیل برسد.
و هر شب چشمهای اشکآلود آرش را ببیند که از بیتفاوتی همسن و سالانش رنج می کشد، از اینکه او را با انگشت نشان میدهند و... با همه اینها، نازنین هنوز دست نیاز به کسی دراز نکرده و به قول معروف با سیلی صورت سرخ میکند. سعی میکند از نظر ظاهر بهترین باشد، و همچنان زندگی کند. آرش هم زندگی میکند. مادر و پسر HIV مثبت بی تفاوت به لحظه مرگ، و اینکه برای بقای نازنین روزانه باید ۲۳ عدد قرص و آرش روزانه ۱۱ عدد قرص بخورد باز هم صبح به مدرسه می روند.