فراموش کردم
رتبه کلی: 1652


درباره من
بای میانالی برای همیشه
Go For Always (girl )    

داستان ازدواج!!!

منبع : http://www.myforum.songsara.net/showthread.php?t=2
درج شده در تاریخ ۹۰/۱۲/۰۱ ساعت 12:16 بازدید کل: 644 بازدید امروز: 110
 

من خيلي خوشحال بودم… من و نامزدم قرار ازدواجمون رو گذاشته بوديم… والدينم خيلي کمکم کردند… دوستانم خيلي تشويقم کردند و نامزدم هم دختر فوق العاده اي بود… فقط يه چيز من رو يه کم نگران مي کرد و اون هم خواهر نامزدم بود… اون دختر باحال ، زيبا و جذابي بود که گاهي اوقات بي پروا با من شوخي هاي ناجوري مي کرد و باعث مي شد که من احساس راحتي نداشته باشم… يه روز خواهر نامزدم با من تماس گرفت و از من خواست که برم خونه شون براي انتخاب مدعوين عروسي… سوار ماشينم شدم و وقتي رفتم اونجا اون تنها بود و بلافاصله رک و راست به من گفت: اگه همين الان 500 دلار به من بدي بعدش حاضرم با تو …………….()! من شوکه شده بودم و نمي تونستم حرف بزنم… اون گفت: من ميرم توي اتاق خواب و اگه تو مايل به اين کار هستي بيا پيشم… وقتي که داشت از پله ها بالا مي رفت من بهش خيره شده بودم و بعد از رفتنش چند دقيقه ايستادم و بعد به طرف در ساختمون برگشتم و از خونه خارج شدم… يهو با چهرهء نامزدم و چشمهاي اشک آلود پدر نامزدم مواجه شدم پدر نامزدم من رو در آغوش گرفت و گفت: تو از امتحان ما موفق بيرون اومدي… ما خيلي خوشحاليم که چنين دامادي داريم… ما هيچکس بهتر از تو نمي تونستيم براي دخترمون پيدا کنيم… به خانوادهء ما خوش اومدي!)

نتيجهء اخلاقي: هميشه کيف پولتون رو توي داشبورد ماشينتون بذاريد.(شاید براتون شانس بیاره)

تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۰/۱۲/۰۱ - ۱۲:۱۶
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
2
1 2


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (0)