فراموش کردم
اعضای انجمن(461) ارتباط با مدیریت انجمن طریقه آپلود عکس ، فیلم وموسیقی میانالی از نگاهی متفاوت طریقه قرار دادن موسیقی و کلیپ در مطلب
جستجوی انجمن
گلاره محمدی (golemehraboon )    

رام کردن زن سرکش ( قسمت اخر )

درج شده در تاریخ ۹۱/۰۸/۲۱ ساعت 13:31 بازدید کل: 5448 بازدید امروز: 249
 

 

داستانی از شکسپیر:ترجمه خودم

 

منبع:SIX TALES FROM SHAKESPEARE

RETOLD BY:F.F.DODD

M A G MILANSE STORIES TO REMENDER

 

 

مرد مسن نجیب زاده که وینسنتو نام داشت جواب داد که به پادوا میرود و در ان مسافرت کوتاه به انها ملحق شد او گفت میرود تا پسرش لوسنتیو را ملاقات کند که میخواست با بیانکا خواهر زیبای کاترین ازدواج نماید که موزیسین و دوست پتروشیو بودولی موفق به ازدواج با بیانکا نشد و با زن دیگری ازدواج نمود.

کاترین ,پتروشیو و مرد مسن درست به موقع به جشن ازدواج بیانکا رسیدند .پتروشیو میخواست هورتونسیو دوست دیگرش راکه اونیزبا همسرش انجا بود پیدا کند .

وقتی غذا به اتمام رسید و خانمها اطاق را ترک کردند اقایان شروع به جوک گفتن درمورد بد خلقی کاترین  نمودند حتی  باپتیستا پدر کاترین گفت پسرم! در حقیقت شما با سرکش ترین این خانمها ازدواج کرده اید پتروشیو با غرور گفت و من میگویم نه ! و ما ان را تصدیق خواهیم کرد. اجازه بدهید هر کدام از اقایان دنبال خانمشان بفرستند و ما خواهیم دید که کدام خانم از همه مطیع تر است . لوسنتیو و هورتونسیو با خوشحالی موافقت کردند که این کار را انجام بدهند  هر دو از خانمهای نجیب زاده شان مطمئن بودند.

لوسنتیو ابتدا مستخدم را در پی خانمش بیانکا فرستاد  در طول چند دقیقه مستخدم تنها برگشت و گفت بانوی من گفنتد گرفتار هستند و نخواهند امد. پتروشیوبا خنده گفت او گرفتار است و نخواهد امد ولی انها گفتند ما منتظر میمانیم تا نوبت تو بشود او جواب بدتری خواهد داد.

بعد هورتونسیو  به مستخدمش گفت برو از خانمم تقاضا کن به نزد ما بیاید پتروشیو گفت اوه...اوه...تقاضا البته اگر تقاضا کنید خواهد امد ولی میترسم  در ان صورت هم نیاید .مستخدم هورتونسیو هم تنها برگشت و گفت شما باید پیش ایشان یروید پتروشیو گفت بدتر و بدتر...اونخواهد امد این قابل تحمل نیست.

و برگشت و به مستخدمش گفت به خانمم بگوکه به او دستور میدهم که نزد ما بیاید.هورتونسیو گفت من میدانم جوابش چه خواهد بودپتروشیو گفت چه خواهد بود ؟ او نخواهد امد ولی پدر کاترین به طور سورپریز با فریاد گفت او ایتجاست دارد میاید در حالیکه به پدر درحال تعجبش نگاه میکرد چون قیافه کاترین نه عصبانی بود نه بدخلق.

او به ارامی نزد شوهرش رفت و با ملایمت پرسید اقا چه میل دارید؟شما پی من فرستادید؟ پتروشیو گفت خواهر شما , همسر پترونسیو کجاست؟کاترین گفت انها کنار اتش نشسته صحبت میکنند پتروشیو گفت فورا برو انها را به اینجا بیاور و کاترین فورا رفت تا انها را صدا کند.

لوسنتیو گفت اینجا یک چیزی عجیب است و هورتونسیو گفت بله همینطور است من تعجب میکنم این چه معنی میدهد؟ پتروشیو گفت معنی عشق و  و صلح و اشتی و یک زندگی کامل و به طور خلاصه ااین یعنی همه چیز شیرین و شادی اور است و اگر شما چند دقیقه صبر کنید من به شما چیزهای بیشتری نشان خواهم داد.

کاترین فورا با دو همسر برگشت پتروشیو به او گفت کلاه شما جالب نیست انرا بردارید و دور بیندازید کاترین فورا انرا برداشت و به زمین انداخت  بیانکا و همسر هورتونسیو با تعجب او را نگاه کردند و فریاد زدند تو چقدر احمقی ! ما هرگز از دستورات احمقانه شوهرمان اطاعت نخواهیم کرد. پتروشیو به کاترین گفت به این زنان احمق بگو چگونه با شوهرانشان رفتار کنند و در تعجب همه , کاترین با ملایمت و عاقلاته راجع به وظایف یک همسر با خانمها صحبت کرد وقتی او صحبتش را تمام کرد پتروشیو با غرور او را بوسید .

دیگران زمزمه کردند که او یک دختر سرکش را رام نمود و پس از ان دیگر کاترین ,  سرکش خوانده نشد  بعد از ان او به رفتاری مهربان صمیمی و دوست داشتنی ادامه داد و پتروشیو با غرور و خوشحالی با کیت شیرین زندگی کرد .

ادرس پتروشیو در ارشیو موجود است;)

 

تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۱/۰۸/۲۱ - ۱۳:۳۸
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
2
3
1 2 3


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (0)