فراموش کردم
اعضای انجمن(461) ارتباط با مدیریت انجمن طریقه آپلود عکس ، فیلم وموسیقی میانالی از نگاهی متفاوت طریقه قرار دادن موسیقی و کلیپ در مطلب
جستجوی انجمن
گلاره محمدی (golemehraboon )    

برباد رفته (قسمت سوم )

منبع : مارکارت میچل ترجمه :گلاره
درج شده در تاریخ ۹۱/۱۰/۲۷ ساعت 01:38 بازدید کل: 2210 بازدید امروز: 327
 

 

منبع:

 

GONE WITH THE WIND

 

MARGARET MICHELL

 

RETOLD

 

BY JOHN ESCOTT

 

 

اتومایک وار گفت بله

و با ما زیاد خواهید رقصید ؟ بله , او صحبت میکرد ولی مثل اینکه در رویاست .

برنت گفت و موقع نهار با ما می نشینید ؟ اسکارلت چواب داد اوه...البته 

دو جوان چنین شانسی زا باور نمی کردند انها راجع به رقص اشلی و ملانی صحبت میکردند , انها خندیدند 

و جوک گفتند و منتظر شدند اسکارلت انها را برای شام  دعوت کند .

انها متوجه نشدندکه اسکارلت به انها گوش نمیکند . اسکارلت به جوانان در حالیکه سوار اسب میشدند

نگاه می کرد.

اشلی با ملانی ازدواج میکند ! اوه نه این درست نیست اشلی عاشق من است نه ملانی...

مامی از خانه بیرون امد .او خانم مسن سیاه پوستی بود که عاشق الن اوهارو  وخانواده او بود . پرسید

جنتلمن ها رفته اند ؟ چرا تقاضا نفرمودید برای شام بمانند ؟ من نمیخواستم تمام طول شام رابه شخنان 

انها در مورد جنگ گوش بدهم .

شما نسیت به امریکائی های جنوب خوش بین نیستید . حالا قبل از اینکه سزما بخورید وارد خانه شوید

اسکارلت گفت میخواهم غروب افتاب را تماشا کنم .من  اینجا مینشینم تا پاپا بیابد فقط یک کت سبک به

من بدهید .

مامی به اطاق برگشت و اسکارلت یک تصمیم ناگهانی گرفت . من به زودی به Twelve Oaks بر خواهم 

گشت.و راجع به اشلی خواهم دانست .

او به عنوان یک نو جوان , راحع به اشلی جتی فکر ساده ای هم نکرده بود ولی دوسال قبل که اشلی

از مسافرت اروپا به تارا برگشته بود با موهائی روشن که در افتاب می درخشید , به اسکارلت گفته بود

که چقدر بزرگ شده بوددر حالیکه دست او را میبوسید  و تا این لحطه او را میخواست به سادگی که غذا 

می خواست برای خوردن یا اسب برای سواری کردن و یا یک جای نرم برای خوابیدن....

دو سال پیش اشلی برای شام و رقص از او دعوت نمودو یک هفته بدون  او در تارا نمیگذراند و البته

این واقعیت بود که هرگز از عشق با او سخنی نگفت و چشمهای روشنش هرگز با گرمای سبک 

اسکارلت نسوخت ولی او مطمئن بود که اشلی عاشق اوست و گاهی ان نگاه عجیب و غم انگیز او

را بر خود میدید...

اسکارلت صدای اسب جرالد اوهارو را شنید و سرعت سورتمه او را در عرض جاده دید. جرالد اوهارو

مرد 60 سالهای بود با اندامی ریز و موهای سفید نقره ای و چشمهای کوچک ابی و چدی که با دیدن 

اسکارلت سورپرایز شد.

اسکارلت پرسید حال همه در Twelve Oals چطور است ؟

ادامه دارد..........

 

تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۱/۱۱/۰۵ - ۲۲:۵۱
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
2
3
1 2 3


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (0)