وحشی بافقی:
دوران حیاتش مصادف بود با پادشاهی طهماسب صفوی و شاه اسماوحشی پس از آموختن مقدمات ادبی از بافق به یزد و از آنجا به کاشان رفت و چندی در آن شهر سرگرم مکتب داری بود و پس از روزگاری به یزد بازگشت و همانجا ماند و به شاعری و ستایش فرمانروایان آن شهر سرگرم بود .
.
وی از خاندانی متوسط در بافق برخاسته است . برادر بزرگ او مرادی بافقی نیز از شاعران روزگار خود بود و در آشنایی وحشی به محفل های ادبی بسیار موثر بود ولی پیش از آنکه وحشی در شاعری به شهرت برسد بدرود حیات گفت و در برخی اشعار وحشی نام او یافت می شود .
وحشی پس از آموختن مقدمات ادبی از بافق به یزد و از آنجا به کاشان رفت و چندی در آن شهر سرگرم مکتب داری بود و پس از روزگاری به یزد بازگشت و همانجا ماند و به شاعری و ستایش فرمانروایان آن شهر سرگرم بود .
وحشی مردی پاکباز ، وارسته ، حساس ، بلند همت و گوشه گیر بود . با آنکه سنت شاعران عهد وی ، سفر و مهاجرت به هند و بهره مندی از نعمت های دربار گورکانی هند و امیران و سرداران و بزرگان آن دولت بود ، او از ایران پای بیرون ننهاد و حتی از بافق تنها چند گاهی به کاشان و باقی عمر را به یزد رفت و همانجا ماند . 
غزلی از او :
اه تا کی ز سفر باز نیایی بازآ
اشتیاق تو مرا سوخت کجایی بازآ
شده نزدیک که هجران تو ما را بکشد
گر همان بر سر خونریزی مایی بازآ
کرده ای عهد که بازآیی و مارا بکشی
وقت آن است که لطفی بنمایی باز آ
رفتی و باز نمی آیی و من بی تو به جان
جان من این همه بی رحم چرایی باز آ
وحشی از جرم همین کز سر آن کو رفتی
گرچه مستوجب صد گونه جفایی بازآ