تو را احساس میکنم...وقتی ما را تقسیم کردن...او را به او دادن(من را به خودم)

وقتی شادی را از زندگیم منها کردن وباقی مانده را در ثانیه های عمرم ضرب...

وقتی جهت بردار زندگیم به سمت بی نهایت تنهایی تغییر کرد

وقتی معادله وجودم پر از مجهول شد ومن از همه مجهول تر......

تو را احساس کردم و تو را احساس میکنم ای مرگ

<<<<<<<<<اما تو چرا منو احساس نمی کنی>>>>>>>>>

اغوش گرم تو پایان غمهای من است.......... ای مرگ.....

رفیق دلتنگ که شدی بیا پیش من<<<<کمی غصه است با هم میخوریم>>>>

هر دو بازی کردیم تو با من....من با سرنوشتم.....

هنوزم گاهی دلتنگ می شوم نه برای تو...... برای کسی که فکر می کردم تویی

تو به احساست بیاموز نفس نکشد     هوای دلها الودست