از بی انصافی خسته ام .
از این که دائم بخاطر حرفهای خاله زنکی باید قید تمام رابطه ها و آدمایی که دوستشون دارمو بزنم ، خسته ام .
از این که باید همه اش مواظب باشم که اطرافیانم مارمولک نباشن ، خسته ام .
از این که نمی تونم در مورد آدما همون طوری که هستن تصمیم بگیرم ، خسته ام .
از بی اعتمادی خسته ام .
از دروغ خسته ام .
از تنهایی هام که هر روز بزرگ و بزرگ تر می شن ، خسته ام .
از غم و غصه و گرفتاری خسته ام .
از حسادتهای بی مورد یه مشت آدم الاف و بی کار خسته ام .
از کوته نظری و کوته فکری آدما خسته ام .
از این که هر کی هر جای دنیا باهر کسی دعواش می شه آخرش ترکشاش مارو می گیره
خسته ام .
از این که باید مثل مجرمها مخفیانه با اونایی که دوستشون دارم رفت و آمد داشته باشم ، خسته ام .
نکن ، نرو ، نباش ، نگو از همه ی فعلایی که اولشون نون چسبیده ، خسته ام .!!
از این که هر روز با ترس شنیدن یه خبر بد از خواب بیدار شم ، خسته ام .
از بی مرامی و بی معرفتی آدما خسته ام .
از این که بخاطر طبیعی ترین چیزای دنیا باید جواب پس بدم ، خسته ام .