عاقبت ریاست طلبی
به گزارش فرهنگ نیوز ، بطور کلی هر آن چه از دنیا و مظاهر آن که انسان به آن، به عنوان هدف بنگرد، در روایات اهل بیت علیهم السلام نکوهش شده است.
حضرت امیرالمؤمنین علی(ع) در این باره میفرمایند: "ضرری که از ناحیه ریاستطلبی متوجه دین انسان میشود از ضرری که دو گرگ درنده به گلّه گوسفند بدون چوپان میزنند، بیشتر است۱".
حضرت امام صادق(ع) نیز به نقل از پیامبر اکرم(ص)، میفرمایند: "اولین چیزهایی که خداوند، به وسیله آن معصیت شد؛ شش خصلت است که از جمله آنها دنیادوستی، راحتطلبی و ریاستطلبی میباشد.
همچنین در حدیث بسیار زیبا و قابل تامل معراج آمده است: که " اگر بنده نماز و روزه اهل آسمانها و زمین را بجای آورد و همچون ملائکه از طعام روی گرداند، و به کمترین حد لباس قناعت کند، ولی در دلش ذرهای از محبت دنیا و یا نام آوری و ریاست آن و مشهور شدن، و یا زینتهای آن باشد، در سرای من همسایه من نخواهد بود، و محبت خود را از قلب او بر گیرم و قلبش را تاریک گردانم، بگونهای که مرا فراموش گرداند و حلاوت معرفتم را به او نچشانم۳".
امام رضا(ع) نیز در پاسخ به این پرسش که خطر ریاستطلبی بر دین مسلمان تا چه اندازه است؟ پس از آن از مردی نام برد و گفت: او ریاستطلب است، فرمودند: اگر دو گرگ درنده، به یک رمه بیشبان حمله کنند، خسارتی که میزنند کمتر است از خسارتی که جاهطلبی، به دین مسلمان وارد میکند۴".
امام صادق(ع) درباره اینکه چرا باید از سران ریاستطلب دوری گزید؟ فرمودند: " از این سرانِ ریاست پیشه دوری گزینید؛ زیرا به خدا سوگند که کفشها در پی کسی به صدا در نیاید، مگر آن که او هلاک شود و به هلاکت اندازد۵".
در ارتباط با عواقب و سرانجام ریاستطلبی نیز سخنان گهرباری از معصومین به ما رسیده است، از آن جمله امام باقر(ع) میفرمایند: " در پی سرآمد شدن مباش، که دنبالهرو میشوی۶".
امام صادق(ع) همچنین هلاکت را سرانجام ریاست طلبی میدانند و میفرمایند: " کسی که به دنبال ریاستطلبی باشد هلاک میشود۷".
ایشان در جای دیگر فرمودند: " از این رؤسائی که ریاستطلبند، بپرهیزید؛ به خدا قسم هر کس دیگران پشت سرش حرکت کردند، هلاک شد و دیگران را هلاک کرد۸".
منابع:
۱- بحارالانوار، ج۷۰، ص۱۵۴
۲- بحارالانوار، ج۷۰، ص۱۵۳
۳- مستدرک، ج۱۲، ص۳۶
۴- الکافی: ۲ / ۲۹۷ / ۱ منتخب میزانالحکمة: ۲۲۴
۵- الکافی: ۲ / ۲۹۷ / ۳ منتخب میزانالحکمة: ۲۲۴
۶- الکافی: ۲ / ۳۳۸ / ۱ منتخب میزانالحکمة: ۲۲۴
۷- بحارالانوار، ج۱۰، ص۲۴۶
۸- بحارالانوار، ج۷۰، ص۱۵۰