بيابان را سراسر مه گرفته ست.
چراغ قريه پنهان است
موجي گرم در خون بيابان است
بيابان خسته
لب بسته
نفس بشكسته
در هذيان گرم مه عرق مي ريزدش آهسته از
هر بند.