رفیق راهم نیمه راهست و راه باقیست....
ایستاده ای و خیره بر چه مانده ای ؟
انگار که ماتم پشیمانی عزای قولت را گرفته ای!!
انگار که ذات آرامت خسته تر از قول اخیرت آرامتر است!!!
انگار که هوای رفتنت بی تابتر است!!
یادت هست دست در دستم دادی و گفتی :
هستم ... هستم ..... تا آخر این راه
و اما اکنون راه باقیست و تو ایستاده ای .....
رفیق راهم نیمه راهست و تو خسته ای
خسته از این نگاه جغد مانند تیره بختی ها .......
خسته از تکرار مکرررهای خاموش سکوت تنهایی ها...
خسته از خستگی راه ...........
خسته از سختی سرما ... باد و بوران ... تگرگ و ناله و آه
رفیق راهم راه باقیست ...........
قدم بردار قدم بر قدم رفیقت بگذار و بیا
مگر نه این است که آخر راه پیداست.....
مگر نه این است که آخر راه زیباست ...
قدم بردار... قدم بر جای پایم بگذار و بیا ...........
ترسم از حمله گرگان است ......
از ره پر طوفان است ...... از پیچ های لغزان است
مگذار قول اخیرت را طوفان گرگ زده سست و لغزان کند.....
بیا و رفیق راهم باش ..........
بیا و تا انتها کنارم باش..............
(( نه......خسته ام ))
خود می روم رفیقم رفیق نیمه راهست و بس...................