خاطرات نه سردارندنه ته بی هوامی ایندتاخفه ات کنند.میرسندگاهی وسط یک فکرگاهی وسط یک خیابان سردت میکنند داغت می کنندرگ خوابت رابلدندزمینت می زنند خاطرات تمام نمی شوندتمامت می کنند....
یه روزصبح وقتی استادبناءمیرسه به محل کارش نیمه بیلو برمیداره ومیره سمت شاگردش که گبر(زردشتی)بوده بزنتش.شاگرده که نمی دونسته برای چی داره کتک می خوره شاکی میشه ومیگه بی انصاف چرا می زنی.بناءمیگه دیشب ازیه بزرگی شنیدم که می گفت اگه گبرهاروبزنیدصواب داره/زردشتیه که چنتاچوب محکم ازبناءخورده بوده بی...
شعری از حمید مصدق
تو به من خندیدی ونمی دانستی
من به چه دلهره ازباغچه همسایه سیب را دزدیدم
باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
غضب آلود به من کرد نگاه
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
و تو رفتی وهنوز...
سالهاست که در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تکرارکنان میدهد آزارم
ومن اندیشه ...
محیا***
تاریخ درج:
۹۱/۱۱/۱۲ - ۰۰:۴۲ 38 نظر , 174
بازدید
باراخرمن ورق رابادلم برمیزنم باردیگرحکم کن امانه بی دل بادلت.دل حکم کن:حکم دل/هرکه دل دارد بیندازدوسط تاکه مادل هایمان راروکنیم دل که روی دل بیفتدعشق حاکم می شود پس به حکم عشق بازی می کنیم.این دل من روبکن حالادلت را...دل نداری؟بربزن اندیشه ات را...حکم لازم..دل سپردن دل گرفتن هردولازم..hagi...
دختری با ظاهری ساده از خیابان گذشت که پسری در پیاده رو به او گفت:چطوری سیبیلودختر خونسرد ، تبسمی کرد و جواب داد:وقتی تو ابرو بر میداری و مو رنگ میکنی و گوشواره میندازیمن سیبیل میزارم تا جامعه احساس کمبود مرد نداشته باشه
موافقاش لایک لطفا!
...
اقا بهنام
تاریخ درج:
۹۱/۱۰/۱۸ - ۱۹:۰۵ 22 نظر , 234
بازدید
پیاده از کنارت گذشتم، گفتی: "قیمتت چنده خوشگله؟"سواره از کنارت گذشتم، گفتی: "برو پشت ماشین لباسشویی بنشین!"در صف نان، نوبتم را گرفتی چون صدایت بلندتر بود!در صف فروشگاه نوبتم را گرفتی چون قدت بلندتر بود!زیرباران منتظر تاکسی بودم، مرا هل دادی و خودت سوار شدی!در تاکسی خودت را به خواب زدی تا سر هر پیچ و...
شنایا کریمی
تاریخ درج:
۹۱/۱۲/۲۸ - ۰۲:۵۷ 15 نظر , 221
بازدید
پیاده از کنارم گذشتی و اخمت سهم نگاه مشتاق من بود و لبخندت نصیب آنکه سواره بود!سواره از کنارم گذشتی و مرا اصلاً ندیدی و کرشمه ات را به آنی ارزانی دادی که قیمت ماشینش از خونبهای من بیشتر بوددر صف نان صدای لطیفت نانوای خسته را به وجد آورد و نوبتم را گرفتی و بروی خودت هم نیاوردیزیر باران خیلی قبل تر از...
شنایا کریمی
تاریخ درج:
۹۱/۱۲/۲۸ - ۰۳:۰۲ 15 نظر , 276
بازدید
تجـاوز یعنی تو تاکسی خانوم بغل دستی از نوع نشستـن تو احساس راحتی نکنه تجـاوز یعنی دختری به خاطر نگاه هــــرزه تو، تو گرمای تابستون روسریشو تا پیشونی جلو بکشه تجـاوز یعنی تـو و دوستات سر کوچه وایساده باشید،خانوم مجبور باشه کوچـه رو دور بزنه تا مزاحمش نشیـن تجـاوز یعنی زن از بی معرفتی تو امنیت نداشته ...
مردان هم قلب دارن… فقط صدایش، یواش تر از صدای قلب یک زن است! مرد ها هم در خلوتشان برای عشقشان گریه میکنند! شاید ندیده باشی؛ اما همیشه اشک هایشان را در آلبوم دلتنگیشان قاب میکنند! هر وقت زن بودنت را میبینم؛ سینه ام را به جلو میدهم،صدایم را کلفت تر میکنم… تا مبادا… لرزش دست هایم ر...
دخترچادری
تاریخ درج:
۹۱/۱۲/۲۶ - ۱۴:۳۸ 28 نظر , 349
بازدید
برای دلم، گاهی مادری مهربان میشوم
دست نوازش بر سرش میکشم، میگویم:
غصه نخور، میگذرد…
برای دلم، گاهی پدر میشوم
خشمگین میگویم: بس کن دیگر بزرگ شدی …
 ...
آلنوش گلی
تاریخ درج:
۹۱/۱۲/۲۳ - ۱۷:۲۴ 3 نظر , 437
بازدید
انی بود.درهاواشده بود.برگی نه شاخی نه باغ فناپیداشده بود.مرغان مکان خاموش.این خاموش ان خاموش خاموشی گویاشده بود.ان پهنه چه بودبامیشی.گرگی همپا شده بود.نقش صداکمرنگ نقش نداکمرنگ پرده مگرتاشده بود.من رفته اورفته ما بی ماشده بود.تنهایی زیباشده بود.هر رودی دریاهربودی بوداشده بود.
...