فک کن واسه یه لحظه که او شیطونی که باس آدم ازش بترس که یکی مثل تو قسم خورده که باهاش بجنگه رفته تو وجود تو شدی تفنگی که اون چیزی که می پاشی قشنگه به صورت خواهر خودت که دیگه لبی نداره که باهاش بخنده. بدون پلک چجوری چشاشو ببنده رو زشتی های دنیایی که توش عوض شده جای خدا و بنده برادر من یادت نره که فقط و فقط خودش میدونه کی زشته چی قشنگه. هممونو آزاد آفرید بی جامه. عین یه پرنده و اسرار داری باز چادر سر کنه بالاشو ببنده. به خاطر اینکه یه بی غیرتی مثل من وتو نمیتونه درویش کنه چشاشو رو ناموس هم وطنش ببنده. خلاصه که هممون سرتا پا غرق گناهیم هار و درنده این بازی نداره حتی یه برنده. بهشت سوت و کور تو آسمونش پر نمیزنه پرنده. و همین روزاست که میوه هاش روی شاخه های درختاش بگنده. ولی اینو از من داشته باش که تو برسی اون بالا حتی شیطونم در جهنمشو تو روت میبنده.