یکی از اسرار برزخیت انسان در روزه تجلّی می کند. چرا؟ برای اینکه در امر روزه، روزه دار هم باید تعلق به امور ماده و طبیعت داشته باشد، هم تعلق به عالم غیب داشته باشد. اما در مسئله روزه، وقتی آمدند مفطرات روزه را از ناحیه نفس، او را ممانعت کردند که نفس خودش را در تعلق به عالم ماده، از آنچه را که موجب ابطال روزۀ اوست ،از آن مقدار اجتناب بفرماید، اما از زیادِ از این مقدار نه. مثلا نیامند در بخش روزه اگر اَکل و شرب را ممنوع فرمودند به طور کلی که غذای انسان را قطع نکردند، برای اینکه اگر نان و آب قطع شد، هوا که بزرگترین غذای بدن است، هر دم به دم غذائی که بدن از ناحیه هوا می گیرد شاید از ناحیه نان و آب اینقدر غذا نگیرد .و لذا همه غذاهای بدن را که منقطع نکردند وانگهی در یک مقطع زمانی هم غذای بدن را منقطع کردند.
حالا وقتی می رویم به روایات با اینکه علی الظاهر روزه دار از بین الطلوعین یا از اول اذان صبح تا اذان مغرب را در عدم اَکل و شرب به سر می برد، اما از اذان مغرب تا به اذان صبح در جهت شب را که ممانعت ندارد. چه طور شد که باز خواب شب او هم عبادت است؟ نَفَس شب او هم عبادت است؟ خوب بفرمائید خواب و نَفَس روزه دار در روز عبادت باشد چرا تمام شب و روز؟
می بینید که مسئله روزه به مسئله نفس برمی گردد. چون مسئله نفس تجرد دارد نیت روزه و کَفِّ نفس روزه، هر دو به نفس مجرد برمی گردد. نفسی هم که در مقام ذاتش تجرد از مکان و زمان دارد فقط و فقط چون این کَفُّ النفسِ نفس برمی گردد به تعلق او به بدن، و این هم در یک مقطع زمانی بین اذان صبح به طرف روز تا اذان مغرب است، همین اندازه باعث شد بحث زمان در مسئله روزه مطرح شود. وگرنه حقیقت صوم برمی گردد به تجرد نفس .منتهی تجرد نفسی که نه به طور کلی از عالم طبیعت جدا شود برود، بلکه یک نحوی از ناحیۀ بدن با عالم ماده و طبیعت هم مرتبط باشد.
و چون انسان برزخ بین این دو عالم است لذا اگر توجه او با عالم ظاهر بیشتر باشد از عالم باطن منصرف می شود. رابطۀ او با غیب کمتر می شود این باعث می شود نفس باید به آنچه که مربوط به ذات اوست و شکار کند از شکارهای ذاتی خودش منسلخ می شود. اما اگر آمدیم ارتباط نفس را در این مقام برزخیت بین او و ظاهر که بدن است، این ارتباط را کم کردیم ،از آن طرف اگر نفس قوتی هم دارد بیکار هم نیست و لذا به تعبیر جناب مولوی می گوید که به محض اینکه شکم را از طعام و از نان خالی کردی، یعنی توجه ات را از اینسوی عالم کم کردی می بینی آن دهن دیگرت باز می شود آن حقیقت دیگرت دهن باز می فرماید. و لذا تا نفس توجه به بدن دارد احساس ادراکات او و تشرف او به عالم غیب کم می شود. و لذا کانه مثل اینکه از آن طرف دهن بسته ای دارد دهن باز نیست .این اشتغالات به عالم ماده آنچنان کرد که او از عالم غیب منصرف شد. اما به محض اینکه با روزه توانست این دهن ظاهری را ببندد و غذای جسمی را منقطع کند از آن طرف می بینید دهن باطنی اش باز می شود.
جناب مولوی فرمودند که گر تو این انوان زنان خالی کنی پر ز گوهرهای اجلالی کنی این گوهر های اجلالی کدام گوهر است؟ آنان گوهرهایی هستند که از عالم غیب در نفس اجلال نزول می فرمایند.فقط کافی است این انبان شکم از اینسوئی ها تخلیه شود، که تا جهنم شکم ،آتش او خاموش شد آتش دل افروخته می شود.
منبع: فرمایشات استاد داود صمدی آملی در بحث اسرار روزه