تو ...!!!!!!!!!!

به باغبان خواهم گفت که در برگ برگ درختان نام تو را بنویسد

و برای گلهای باغش نام تو را بخواند .

به پروانه های زیبای باغش خواهم گفت که نام تو را زمزمه کنند

و با نام تو به پرواز در آیند .

به پرندگان خواهم گفت که در نغمه هایشان نام تو را سر دهند

و در افق آسمان ها نام تو را ترسیم کنند .

آری تنها نام تو را ای ... معبود من "

چقدر دلم میخواست در کنارم بودی

و از این سکوت لذت میبردیم

و اجازه می دادی دنیایم پر از زیبایی گردد

و از گرمی حضورت سرشار شود .

تو کجایی در هر سو حضور تو را می جویم؟

بیا و نگذار نا امید بازگردم .

بگو که عاشق بی گناهت را محکوم به ماتم و غصه و عذاب نخواهی کرد .

بگو که با من چنین ناجوان مردانه رفتار نخواهی کرد .

بگو که خواهی گذاشت نگاه پاک و مهربانت جان دلم شود .

با من از مهربانی سخن بگو .

از این که یار ویاور من خواهی شد چه زیباست شنیدن این حرف از زبان تو و چه دردناک است انتظار من برای زمانی که نمی دانم چه خواهی گفت ...؟!!