در كوي تو مستانه
ميافتم و ميخيزم
دلداده و ديوانه
ميافتم و ميخيزم
من مست و پريشانم
مي نالم و مي مويم
مدهوش ز پيمانه
ميافتم و ميخيزم
تا آنكه تو را يابم
ميگردم و ميجويم
پس بر در آن خانه
ميافتم و ميخيزم
چو شمع شب عاشق
مي سوزم و مي گريم
از عشق چو پروانه
ميافتم و ميخيزم
گر دست دهد روزي
تا خاك رهت گردم
در پاي تو جانانه
ميافتم و ميخيزم
گفتي كه ز جان برخيز
در ملك عدم بنشين
زينروست كه مستانه
ميافتم و ميخيزم
من مست قدح نوشم
از چشم تو مدهوشم
سلانه به سلانه
ميافتم و ميخيزم
ديوانه رويت من
چون گردن به كويت من
اي دلبر فرزانه
ميافتم و ميخيزم
باز آي و گرنه مي
هستي ز كفم گيرد
اينسان كه به ميخانه
ميافتم و ميخيزم
|