فراموش کردم
رتبه کلی: 1848


درباره من
hamid 24 sale az teh moteahel eshgham nazi jooonam
kheyli dosesh daram ye tare mosho be donya nemidam
به خداوندی خدا دوستت دارم

ای تو زیباترین زیبایی ، ای رویای بیداری

به خداوندی خدا دوستت دارم

ای بیقرار دلم ، ای تک درخت دشت سرخ قلبم ،

به همین لحظه های مقدس عشق قسم دوستت دارم

ای آنکه چشمت بارانی است ، ای تو که روحت شادابی است ، و
رگهایت از خون محبت جاری است

به آن کعبه مقدس عشق قسم دوستت دارم

زندگی من ، ای آغاز من ، ای سرآغاز من ، ای فردای من

به همان لحظه دیدارمان قسم دوستت دارم

نمی دانم کلمه مقدس دوست داشتن را چگونه بیان کنم تا تو باور کنی که

دوستت دارم

doset daram nazi (hamid05 )    

baraye eshgham

درج شده در تاریخ ۹۱/۱۰/۲۲ ساعت 01:16 بازدید کل: 288 بازدید امروز: 121
 

یه
روز یه دختره یه پسره رو توخیابون می بینه...
خیلی
ازش خوشش میاد...خلاصه هر کاری می کنه که دل پسره رو بدست بیاره ، پسره اعتنایی
نمیکنه...
چرا؟؟؟
چون فکر میکنه همه دخترا مثه همن...
ازقصه
ها شنیده بوده که دخترا بی وفان...
خلاصه
می گذره سه چهار روز و پسره هم دل میده به دختره...
خلاصه
باهم دوس میشن و این دوستی می کشه تا یک سال ، دوسال ، سه سال ، چهار و پنج...
همینطوری باهم بزرگ میشن...

خلاصه
بعد از این همه سال که با هم دوست بودن ، پسره به دختره میگه : چقدردوستم
داری؟؟؟

دختره
با مکث زیاد میگه : فکرنکنم اندازه ای داشته باشه!

پسره
میگه : مگه میشه آدم هیچ عشقشو دوس نداشته باشه؟؟؟

دختره
میگه : نه...نه اینکه دوستت ندارم ، اندازه نداره...

دختره
از پسره می پرسه : توچی؟؟؟تو چقدر منو دوس داری؟؟؟

پسره
هم مکث زیاد میکنه ، میگه... میگه : خیلی دوستت دارم...بیشتر از اون چیزی که فکرشو
بکنی...

روزها
میگذره...شب ها می گذره...پسره یه فکری به نظرش میرسه...میگه : میخوام این فکر رو
عملی کنم...

می
خواس عشق خودشو امتحان کنه...

تا
اینکه یه روز میرسه بهش میگه...بهش میگه : من یه بیماری دارم که فکر نکنم تا چند
روز دیگه بیشتر دووم بیارم...!

راستی
اگه من بمیرم توچکار میکنی؟؟؟

دختره
یه ذره اشک تو چشماش جمع میشه و میگه : این چه حرفیه میزنی؟؟؟دوس ندارم
بشنوم...

خلاصه
حرفو عوض میکنه و میگه : توچی؟؟؟ تو که بمیری ، منم میمیرم...فکرمی کنی خیلی ساده
اس تنهایی بدون تو بودن؟؟؟

پسره
میگه : نه... بگوحالا...

دختره
میگه : نمی دونم چکارمی کنم ولی اگه من مردم چی؟؟؟

پسره
بهش میگه : امتحانش مجانیه...!اگه تومردی بهت میگم چکار می کنم...

خلاصه
اتفاق میفته پسره یه نقشه میکشه که یه قتل الکی رخ بده...

تا
اینکه به ذهنش می رسه الکی خودشو به کشتن بده تا ببینه اون دختره
چکارمیکنه...

خلاصه
تشییع جنازه ای واسه پسره می گیرن و دفنش میکنن و پسره یه جا قایم میشه میبینه
دختره فقط یه شاخه گل رز قرمز میاره میندازه ومیره...

تا
اینکه میبینه واقعا اهمیتی بهش نداده...دختره با کس دیگه ای رفته...

خیلی
غمگین شده بود...دنیاش خیلی بی رنگ شده بود...

تا
اینکه بعد از چند روز دختره تصادف میکنه و میمیره...

دختره
رو دفن میکنن...هیشکی سرمزارش نیس...

پسره
با یه شاخه گل یاس سفید یا نه با یه دسته گل یاس سفید میاد سر قبر دختره بهش
میگه:

اون
لحظه بود که این سوالو ازم پرسیدی : اگه مردی چکار میکنم؟؟؟این کارو میکنم...تموم
یاس های سفیدو با خون خودم قرمز میکنم...

منم
کنارت میمیرم...

تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۱/۱۰/۲۲ - ۰۱:۱۶
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (1)