فراموش کردم
رتبه کلی: 232


درباره من
آن روزگاران یاد باد...




گاهی مثل باران (hamid73 )    

با هم، ولی تنها...

منبع : http://daftareshghe.com/%D8%A8%D8%A7-%D9%87%D9%85%
درج شده در تاریخ ۹۱/۰۸/۲۵ ساعت 23:48 بازدید کل: 375 بازدید امروز: 33
 
 
 
میدانم تو نیز حال مرا داری ، تو نیز مثل من ، هوای دلم را داری
 
میدانم با دلتنگی ها سر میکنی ، بس که اشک میریزی چشمان نازت را تر میکنی…
 
من که به خیال تو رفته ام به خیالات عاشقانه ، تو به خیالم پیوسته ای به یک حس عاشقانه
 
شیشه ی دلتنگی ها را شکسته ایم در دلهایمان،او که میفهمد حال ما را کسی نیست جز خدایمان
 
از تپشهای قلبت بی خبر نیستم ، من که مثل دیگران نیستم ، تو جزئی از نفسهای منی ، تو همان دنیای منی!
 
کاش بیاید آن روزی که تو را در کنارم ببینم ، خسته ام از این انتظار ، سخت است بی خبر بودن از یار، آن یاری
 
که مرا در راه نفسگیر زندگی همیشه همراهی میکند ، آن یاری که هوای دلم را بارانی میکند
 
مثل یک روز بارانی ، به لطافت همان بارانی که من عاشقانه دوستت دارم!
 
امشب نیز مثل همه شبها ، دلم دارد درونش حرفها ، بیا تا فرار کنیم از همه غمها ، بیا تا بشکنیم این سد را در بینمان
 
، تا نباشیم باهم ، ولی تنها!
 
میدانم تو نیز حال مرا داری ، تو نیز مثل من ، درد مرا داری ، دوای دردم تویی که اینجا نیستی ، تویی که در غم
 
انتظارم نشسته ای ، میدانم مثل من از این انتظار خسته ای ، میدانم مثل من دلشکسته ای!
 
آرام میگذارم روی هم چشمهای خیسم را ، میشنوم صدای تپشهای قلبت را ، حس میکنم گرمی نفسهایت را …
 
و این یک راز است ، تو آنجایی ، دلت با من است ، من اینجا هستم و میدانم خیالت از همه چیز راحت است!
 
از این دنیا ، در میان این لحظه ها ، تنها غمی که در دلم نشسته ، این است که فاصله،همه درها را بر رویمان بسته
 
 
تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۱/۰۸/۲۶ - ۰۰:۴۰
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات