|
رتبه کلی: 1570
|
|
|
خودم
زود قضاوت نکنید
یک دانشجوی دختر با موهای قرمز که از چهرهاش پیداست آلمانی است، سینی غذایش را تحویل میگیرد و سر میز مینشیند و سپس یادش میافتد که کارد و چنگال برنداشته، و بلند میشود تا آنها را بیاورد اما وقتی برمیگردد، با شگفتی مشاهده میکند که یک مرد سیاهپوست، احتمالا اه...
تاریخ درج:
۹۱/۱۱/۲۶ - ۲۱:۴۵ 6 نظر , 514
بازدید
*•.¸♥BrOkEn HaArT♥¸.•*´
چــه لحظــــه دردآوریــه..
اونـــ لحظـــه که میــ پـرسه: خــــوبـی؟؟
بغـــض تــوی گلــوت میــ پیـچه..
5 خـــط تـایـپ میکنـــــی, امـــا بجــــآی enter ...
همـــه رو پـــآک میـــکنـــی و میـــ نویـــسی :
خــوبـم مرسیــ تـــو خــ...
قلیان تفریح کودکان و جوانان میانه شده است
در خیلی جاها مشاهده می کنیم که جوانان و کودکان تفریحات بسیاری دارند، از قبیل سینمای خوب، پارکهای خوب و مجهز همینطور فستیوال های بسیارخوشایند(جنگ شادی)زمین بازی فوتبال وبسکتبال ،خوب خدارو شکر یک چهارم این امکانات رو دارا هستیم اما این کفایت نمی کند چرا که عده ای به ورزش ،عده ای به کارهای فره...
داستان عاشقانه آوا و پسر سرطانی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
داستان عاشقانه آوا و پسر سرطانی
همسرم با صدای بلندی گفت : تا کی میخوای سرتو توی اون روزنامه فرو کنی ؟ میشه بیای و به دختر جونت بگی غذاشو بخوره ؟ روزنامه را به کناری انداختم و بسوی آنها رفتم . تنها دخترم آوا به نظر وحشت زده می آمد و اشک در چشمهایش پر شده بود . ظرفی پر از شیر برن...
تاریخ درج:
۹۱/۰۶/۲۸ - ۲۳:۴۳ 4 نظر , 447
بازدید
داستان عاشقانه و غمگین اثبات عشق!!!!!!!!!!!!!!
داستان عاشقانه و غمگین اثبات عشق
پس از کلی دردسر با پسر مورد علاقه ام ازدواج کردم…ما همدیگرو به حد مرگ دوست داشتیم
سالای اول زندگیمون خیلی خوب بود…اما چند سال که گذشت کمبود بچه رو به
وضوح حس می کردیم…
می دونستیم بچه دار نمی شیم…ولی نمی دو...
تاریخ درج:
۹۱/۰۶/۲۸ - ۲۳:۳۹ 1 نظر , 686
بازدید
داستان واقعی دختری که بدبخت شد!!!
برترین ها: اتاق ۲۱۹! اینجا جایی بود که سرنوشت مرا رقم میزد. این اتاق ۳ شمارهای در دادسرای ناحیه۱۹تهران قرار بود مرا به جایی نامعلوم پرتاب کند. عرق کرده بودم، دستهایم میلرزید. به مادرم گفتم: « اینجا آخر خطه؟» چشمهای مادر قرمز بود و نگاهم نمیکرد: &laq...
تاریخ درج:
۹۱/۰۶/۲۰ - ۲۱:۱۷ 3 نظر , 494
بازدید
بچه سمج به این میگن!!!!!!!!!!!!!!!!!!
بابا جون؟»
«جونم بابا جون؟»
«اين خانمه چرا با مانتو خوابيده؟»
... «خب... خب... خب حتما اينجوري راحتتره دخترم.»
«يعني با لباس راحتي سختشه؟»
«آره ديگه، بعضيها با لبا...
تاریخ درج:
۹۱/۰۵/۱۵ - ۱۴:۱۹ 7 نظر , 613
بازدید
شعری در مورد این دنیای دروغ!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
جهانو به دو قسمت اگه تقسیم کنییه مرز باریکی وسطش ترسیم کنی
حکمن یه عده خوبن و بقیه بدنچند تا رفیقنتو بقیه همه دشمنن
طرف تو همه صافن و لوتی و با مرام طرف دیگه حتما پلیدن و هیولان
ولی دروغه وقتی بفهمی یه جنسندوطرف این وسط فقط تورو بازی دادن
تو میشی ...
تاریخ درج:
۹۱/۰۵/۰۶ - ۲۰:۳۹ 8 نظر , 1156
بازدید
|
چگونگی درج آگهی در سایت و قسمت تبلیغات
سایت و اپلیکیشن آموزش زبان انگلیسی urg.ir
|