از روزی بــ دنیــآ بی اعـــــتمآد شـــدمــ کــ: کـــبریتی دســـتمــ را ســـوزاند... کــ روش نوشــته بود: بـی خــــطر... ...

روزی از روزها پدری از یک خانواده ثروتمند ،پسرش را به مناطق روستایی برد تا او در یابد مردم تنگدست چگونه زندگی می کنند. آنان دو روز و دو شب را در مزرعه ی خانواده ای بسیار فقیر سر کردنند و سپس به سوی شهر بازگشتند . در نیمه های راه پدر از فرزند پرسید:خب پسرم ،به من بگو سفر چگونه گذشت؟ پسر ...

به سلامتی پسری که پولهای مچاله شدشو اروم گذاشت جلوی فروشنده و گفت: برای روز پدر یک کمربند می خوام.. فروشنده: چه جنسی باشه؟ پسر کوچولو: فرقی نمیکنه فقط دردش کم باشه... ...

این آقایونی که میان اینجا پست میخونن نظر نمیدن ایشالا کچل بشن بعد برن مو بکارن بعد اسمشون در بیاد واسه حج واجب،الهی آمـــــــــــــین!واسه خانوما فعلا نفرین خاصی مد نظرم نیست!شما اگه مد نظرتونه تو نظرات بنویسید بذارمش ...