سلامی بعد از یه دنیا فاصله بعد از فرسخ ها دلواپسی... اونقدر دلم واست تنگ شده, اونقدر هوای تو رو کردم که حوصله هیچ چیز و هیچ کس رو ندارم... می خواستم دیگه برات ننویسم اما...... من به تو وابسته شدم... نوشتن برای تو, مثل هوائیه که باهاش نفس می کشم... صحبت برای تو ودر مورد توبا گوشت وخون من عجین شده... دلم خیلی برات تنگه به اندازه دریای چشمات... اشک برای ریختن دارم... نمی دونم چقدر فاصله بین ما مونده...؟ دلم واسه مهربونیات پر می کشه هر شب چشمامو می بندم به امید اینکه نگاه پر فروغت به خوابای تاریکم روشنی ببخشه دلم تنگه واسه گرمای وجودت... واسه عطر تنت دوست دارم به اندازه هر چی شقایق دل تنگه...!