فراموش کردم
رتبه کلی: 1255


درباره من
"با عرض ارادت به فروغ که شعرهایش اسیر را به عصیان وامیدارد"
اگر غزل میگفتم
یا اگر دلخوشیم رادریک قصیده میگنجاندم
اگر در بند قافیه میماندم
شاید یک روز میشدم یک پروین
اما میبینی که
شعرهایم مثل خودم آزادند
میتوانند هر کجا که دلشان خواست ردیف و قافیه بنشانند
من آنها را سپردم به هوای دلشان
شاید میخواهند بگویند بمن
گر صبر کنی از پوسته قلبت یک روز ترکی پیدا خواهد شد
واز آن یک پیچک به هوا خواهد برخاست
شاید آن روز به جرات بتوانم بگویم
من یک فروغ دیگرهستم


دوستان من متاهلم لطفا پیام خصوصی عشقولانه نفرستین ممنون.

افقی جدید پیش رویم است به پشت سر نگاه نخواهم کرد. کسی که منو از دست داد برای همیشه کنارش گذاشتم اونقدر خاطرات بد پشت سر هست که حتی ارزش یه سر برگردوندن هم نداره.فقط رو بجلو حتی اگه یه دریا یا دره عمیق باشه میشه دور زد اما به عقب بر نگشت.

خدایا میدونم مثل همیشه دوسم داری و دستمو میگیری پس با من باش من جز تو کسیو ندارم.خداجون فقط تو فقط تو. به امید خودت
آلما**** (hanyoooo )    

شهریار

درج شده در تاریخ ۹۴/۰۶/۲۷ ساعت 12:01 بازدید کل: 275 بازدید امروز: 273
 
 

روز 27 شهریور سال 1367، روز خاموشی استاد شهریار، شهریار سخن ایران و آذربایجان است. شاعری که شعر ترکی "حیدربابایه سلام"اش به بیش از 90 زبان زنده دنیا ترجمه شده است، و از این منظر است که استاد شهریار شناخته شده‌ترین شاعر آذربایجانی در دنیا است.

در سال 1381 به پیشنهاد نمایندگان مجلس شورای اسلامی و تصویب شورای انقلاب فرهنگی، به پاس گرامیداشت یاد و خاطره استاد شهریار و تحکیم مودّت و دوستی بین اقوام و اقشار مختلف جامعه، روز بیست و هفتم شهریور ماه، "روز ملّی شعر و ادب ایران " نامگذاری شد.

این نامگذاری بجا، استاد شهریار را به سمبل دوستی و اخوت بین ملل و اقوام کشور و به عنوان نماد و نماینده بارز ادب و فرهنگ ایران تبدیل کرده است. روحش شاد باد!

 



 
ای دل به ساز عرش اگر گوش می‌کنی

 

از ساکنان فرش فراموش می‌کنی

گر نای زهره بشنوی ای دل به گوش هوش

آفاق را به زمزمه مدهوش می‌کنی

شب کز نهیب شیر فلک خفته‌ی خراب

خواب سحر حواله به خرگوش می‌کنی

چون زلف سایه پنجه درافکن به ماهتاب

گر خواب خود مشّوش و مغشوش می‌کنی

بر ابر پاره گوشه‌ی ابروی ماه بین

گر خود هوای زلف و بناگوش می‌کنی

عشق مجاز غنچه‌ی عشق حقیقت است

گل گو شکفته باش اگر بوش می‌کنی

از من خدای را غزل عاشقی مخواه

کز پیریم چو طفل، قلمدوش می‌کنی

زین اخگر نهفته دمیدن، خدای را

بس اخگر شکفته که خاموش می‌کنی

ناقوس دیر را جرس کاروان مگیر

سیمرغ را مقایسه با قوش می‌کنی

با شیر از گوزن حکایت کنند و میش

خود کیست گربه تا سخن از موش می‌کنی

من شاه کشور ادب و شرم و عفّتم

با من کدام دست در آغوش می‌کنی

پیرانه سر مشاهده‌ی خطّ شاهدان

نیش ندامتی است که خود نوش می‌کنی

من خود خطا به توبه بپوشم تو هم بیا

گر توبه با خدای خطاپوش می‌کنی

گو جام باده جوش محبّت زند، چرا

ترکانه یاد خون سیاووش می‌کنی

دنیا خود از دریچه‌ی عبرت عزیز ماست

زین خاک و شیشه آینه‌ی هوش می‌کنی

با شعر سایه چند چو خمیازه‌های صبح

ما را خمار خمر شب دوش می‌کنی

تهران بی صبا ثمرش چیست شهریار

نیما نرفته گر سفر یوش می‌کنی

 شهریار

 

 

تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۴/۱۰/۱۲ - ۱۱:۱۰
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (0)