
1. کسی که اذان را بشنود و به نماز نرود پدر من است
2. کسی که اسراف می کند برادر من است
3. کسی که پیش از امام به رکوع و کسی که بدون بسم الله شروع به نان خوردن می کند اولاد من است
4. کسی که این گفتار من را به کسی می گوید دشمن من است و کسی که نمیگوید دوست من است.

در ذهن به جز "تو" آفریدن ممنوع!
غیر از "تو" ورود دیگران در قلبم ...
عمراً... ابداً... هیچ... اکیداً
ممنوع

عشق را رنگ آبی زدم، دوست داشتن را قرمز، نامردی را سیاه، دروغ را سفید،
ولی نمی دانم چرا به تو که میرسم نمی دانم مهربانی چه رنگی است . . .؟

این دلاویزترین حرف جهان را، همه وقت،
نه به یک بار و به ده بار، که صد بار بگو !
« دوستم داری » ؟ را از من بسیار بپرس !
« دوستت دارم » را با من بسیار بگو !

امروز خـــــــــــیلی خوشحالم...........اومدم بگم من خیلـــــــــــــــــــــــی خوشبختم.............
نمیدونم چرا تا حالا نگفتم!!!!!!!!!!!!!!!!!!
محمد عزیـــــــــــــــــــــزم خیلــــــــــــــــــــی دوست دارم..........

مهربانش نوازشم می کند و می گوید میدانم جز من کسی نداری !!!


عشق مانند هوا همه جا جاریست،تو نفسهایت را قدری جانانه بکش. ................
تمام محبت های خود را به پای دوست بریز ولی به او اطمینان نکن.................

عشق این بار به دیوانه شدن می ارزد
گر چه خاکسترم و هم سفر باد ولی
جستجوی تو به بی خانه شدن می ارزد

در قامت یک دوره گرد عاشق تو شدم
از این روست که تمام شهر ِِِعشق مرا می شناسند.





دستهایم را تا ابرها بالا برده ای
و ابرها را تا چشمهایم پایین
عشق را در کجای دلم …..
پنهان کرده ای که :
هیچ دستی به آن نمیرسد !

بـــی شَکــــــ مَـــــن
رتبــــ♥ـــــه اوَل میشدم
بَـســـ کـــــ♥ــــه تِکـــرار کَردم
نامَـتــــ♥ ـــــ را در مـــــرور خاطِـــــــراتـــــــ

آیا می دانید که اگر شما در حال حمل قرآن باشید ،
شیطان دچار درد شدید در سر میشود
و باز کردن قرآن ، شیطان را تجزیه می کند
و با خواندن قرآن ، به حالت غش فرو میرود..
و خواندن قرآن باعث در اغما رفتنش میشود؟؟؟؟
و آیا شما می دانید که هنگامی که می خواهید
این پیام را به دیگران ارسال کنید ،
شیطان سعی خواهد کرد تا شما را منصرف کند؟؟؟؟
فریب شیطان را نخور!!!!!
پس این حق را دارید که این پست رو کپی کنید
و توی وبهاتون بذارید

داستان آینده ی یک دختر بچه ی خیابونی
تو شهر بازی یهو یه دختر کوچولو خوشگل اومد گفت : آقا…آقا..تو رو خدا یه لواشک ازم بخر!!
نگاش کردم …چشماشو دوس داشتم…دوباره گفت آقا...اگه ۴ تا بخری تخفیف هم بهت میدم…
بهش گفتم اسمت چیه…؟ فاطمه…بخر دیگه…! کلاس چندمی فاطمه…؟ میرم چهارم…اگه نمی خری برم.. می خرم ازت صبر کن دوستامم بیان همشو ازت میخریم مامان و بابات کجان فاطمه؟؟ بابام مرده…مامانمم مریضه…من و داداشم لواشک می فروشیم دوستام همه رسیدند همه ازش لواشک خریدند خیلی خوشحال شده بود…می خندید…از یه طرف دلم سوخت که ما کجاییم و این کجا…از یه طرف هم خوشحال بودم که امشب با دوستام تونستیم دلشو شاد کنیم
فاطمه میذاری ازت یه عکس بگیرم؟ باشه فقط ۳ تا باشه اگه ۵۰۰ تومن بدی مقنعمو هم بر میدارم ! فاطمههههههههههههههههه…دیگه این حرف و نزن! خیلی ناراحت شدم ازت سریع کوله پشتیشو برداشت و رفت…وقتی داشت می رفت.نگاش می کردم …نه به الانش…نه به ظاهرش …به آینده ایی که در انتظار این دختره نگاه میکردم…و ما باید فقط نگاه کنیم..فقط نگاه...فقط نگاه...

آنگاه که کاخ آرزوهای کسی را ویران می کنی،
آنگاه که شمع امید کسی را خاموش می کنی،
آنگاه که بنده ای را نادیده می انگاری ،
آنگاه که حتی گوشت را می بندی تا صدای خرد شدن غرورش را نشنوی،
آنگاه که خدا را می بینی و بنده خدا را نادیده می گیری
می خواهم بدانم،
دستانت رابسوی کدام آسمان دراز می کنی تابرای
خوشبختی خودت دعا کنی؟
سهراب سپهری

تنهایی یعنی : ذهنم پر از تو و خالی از دیگران است , اما کنارم خالی از تو و پر از دیگران است !
من بودم ، تو و یک عالمه حرف
و ترازویی که سهم تو را از شعرهایم نشان می داد !
کاش بودی و می فهمیدی وقت دلتنگی ، یک آه چقدر وزن دارد

این طفل مَعـصـوم که چه میداند
" مَـنـطـق " چیست ...
چه رَســــــــــــــم عَجیبی ستـــــــــــ ...
تو بی خَبـــــَــــر اَز مَن
و...
تَمـآم مَن درگیـــــــــــر ِ تو...
*از طرف پرند عزیزم*

چه میخندد،چه ژستی گرفته!!
چه بی ادب است،انگارکینه ی از من دارد!!
فــــــــــــــــــــــــ ــاصـــــــــــــــــــــ ــلــــــــــــــــــــــ ـه را میگویم!!
به خیالش تو را از من دور کرده،به خیالش وسط ما دوتا قرار گرفته،چه خوش خیال است
نمیداند تو جایت خیلی گرمو راحت و امن است.
آری جای تو اینجا
در قلب من است وکسی نمیتواند جای تو را بگیرد.هیچکس.
اینو که تو میدانی....


طوفانِ شن می ریزد از صحرایِ دستانم
برگرد! ضایع می کنی در من طلوعت را
خورشیدکم، من آسمانی رو به پایانم!
در خاطراتم سالها یک مرد می سوزد
این سالها می سوزم و خاموش می مانم
از عشق چیزی را که می دانم ، نمی بینم
از زندگی آن را که می بینم ، نمی دانم!
درمانده ام که چشمهایم را بگیرم یا -
با دستهایم رویِ دنیا را بپوشانم
بیهوده می کوشی که برگردانی ام با عشق
تو نوش دارویی و من مرگ است درمانم