من دعا می کنم امشب به یتیمان خدا
و به کل عالم
وبه هر عاشق تنهای خدا
وبه انسانهایی که به حق معتقدند
وبه مردان و زنان
وبه مومن - کافر
وبه بیدینهایی که به عصیانِ خدا متهمند
من دعا میکنم امشب
روسپیها را
بی گناهان را
زندانی را
زندانبان را
من دعا می کنم امشب روسیه را
آمریکا را
آفریقای سیاه و سرخپوستان را
من به یک طایفه وحشی در آمازون
و به یک قومِ تمدن آوازه
وبه یک ماهی کوچک در دل بحر سیاه
وبه یک بوته وحشیِ اقاقی در دشت
وبه یک جوجه کلاغ تنها
به همه… من دعا خواهم کرد…
تا بپیوندد به دریا ،کوه را تنها گذاشت ،
رود رفت ،اما مسیر رفتنش را جا گذاشت ...
هیچ وصلی بی جدایی نیست ، این را گفت رود ،
دیده گلگون کرد و سر بر دامن صحرا گذاشت ...
هر که ویران کرد ، ویران شد در این آتش سرا ،
هیزم اول پایه ی سوزاندن خود را نهاد ...
اعتبار سربلندی در فروتن بودن است ،
چشمه شد فواره وقتی بر سر خود پا گذاشت ...
موج راز سر به مهری را به دنیا گفت و رفت ،
با صدفهایی که بین ساحل و دریا گذاشت ...
ای خواب های خوب
بیدار می شود این دیدگان من ؟
می بیند این دو چشم ، دوباره نگاه تو ؟
پُر می شود دو دست من از هدیه های دوست ؟
یک خنده سهم من از انعکاس نور ؟
خورشید می دَرَد این پرده های شب ؟
باران دوباره می چکد از سقف آسمان ؟
سر مشق مهر می دهد آموزگار عشق ؟
گرم است این دلم ، به وعده ی آن مهربان خدا
او وعده داده که خورشید می دمد
نوری ز جنس نور ،
بیدار می کند همه چشمان خفته را
رویای ما همه تعبیر می شود
از شوق آن طلوع
ای خواب های خوب
ای خوب های مانده به دنیای خواب ها
خوابم نمی رود
فاضل نظری