بنام خداییکه گر حکمــــــ کند همه محکومیم
khodayi k sakhtim ba khodayi
k hast andazeye khoda
fasele dare
اینو از دست بدی خیلی چیزارو از دست دادی
خوب گوش کن ..
لطفا جاوا اسکریپت را فعال نمایید
چه مبارک است این غم که تو در دلم نهادی
به غمت که هرگز این غم ندهم به هیچ شادی
«و أن لاتعلوا علی الله؛ بر خدا برتری مجویید» (دخان/ 19)
ب خدا هیچ نگاهی ارزش شکستن
دل مهدی را ندارد ..
تقدیم نگاه گرمتان ..
هر چه میخواهی باش
اخرش چهار سطر نوشته روی مر مر یک متری
خواهی شد!!!!
یه جمله چهار حرفی هست که با شنیدنشم خوشبخت میشی
خوشبخت اخرت..
اره حتی با شنیدنش ..ولی ... ""
اولش با جهنم شرو میشه بقیشو!!!!
ب م چ بگرد پیدا کن
به قول وحید : سخن اول با اقا...
یا مهدی تو را همیشه نفس میکشم و خود را آه...
.....سخنی با شما"""
با کفش نیایید روی فرش دلم " ما روی این دل نماز میخوانیم
یک عمر باید بگذرد
تا بفهمی بیشتر غصه هایی که خوردی
نه خوردنی بود نه پوشیدنی،فقط دور ریختنی بود...!
مردی در جنگلی می رفت که ناگهان شیری خشمگین دنبالش دوید
و چاه آبی دید که ریسمانی به داخل آن آویخته اند از ترس ریسمان را
گرفت و پایین رفت. همینطور که از ترس می لرزید
و پایین میرفت حرارتی از ته چاه احساس کرد،
پایین را که نگریست دید اژدهایی دهان باز کرده و منتظر اوست.
از ترس شروع به بالا رفتن کرد که دید شیر بالای چاه غرش میکند
نا امید مانده بود بین زمین و هوا که
چشمش افتاد به دو موش سیاه و سفید که داشتند ریسمانی
که به آن آویزان بود را می جویدند. مانده بود از این همه بدبختی چه کند
که ناگهان چشمش افتاد به کندوی عسلی که عسل از آن سرازیر بود.
انگشتی زد و عسلی خورد و شیر را فراموش کرد،
انگشت دوم را زد اژدها را از یاد برد انگشت سوم موشها را..
اژدهای مرگ زیر پامون نشسته
و شیر قضا و قدر پس سرمون انتظار میکشه،
موش سفید وسیاه روز و شب دارن ریسمان عمرمون رو می جوند
اما هیهات که ما به عسل دنیا سرگرم شده ایم.
راستی عسل زندگی شما چیه ؟ا
خود خواهی "منشا رنج بشر
چوپان بیچاره خودش را کشت که آن بز چالاک از آن جوی آب بپرد
نشد که نشد.
عرض جوی آب قدری نبود که حیوان نتواند از آن بگذرد نه چوبی که
برتن و بدنش میزد سودی بخشید و نه فریادها...
پیرمرد دنیا دیدهای از آن جا میگذشت وقتی ماجرا را دید پیش آمد و گفت:
من چاره کار را میدانم.
آنگاه چوب دستی خود را در جوی آب فرو برد
و آب زلال جوی را گل آلود کرد. بز به محض آنکه آب جوی را دید
از سر آن پرید و در پی او تمام گله پرید.
چوپان مات و مبهوت ماند. این چه کاری بود و چه تأثیری داشت؟
پیرمرد که آثار بهت و حیرت را در چهره چوپان جوان میدید گفت:
تعجبی ندارد تا خودش را در جوی آب میدید، حاضر نبود پا روی خویش بگذارد.
آب را که گل کردم دیگر خودش را ندید و از جوی پرید.
؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟OK ؟؟
بدجور دلم هوای زمستان کرده
هر از گاهی خودت را از خودت طلب کن شاید گم شده باشی...
«اگر ثروتمند نیستی، مهم نیست، بسیاری از مردم ثروتمند نیستند»
«اگر سالم نیستی، هستند افرادی که با معلولیت و بیماری زندگی می کنند»
«اگر زیبا نیستی، برخورد درست با زشتی هم وجود دارد»،
«اگر جوان نیستی، همه با چهره پیری مواجه می شوند»
«اگر تحصیلات عالی نداری، با کمی سواد هم می توان زندگی کرد»،
«اگر قدرت سیاسی و مقام نداری، مشاغل مهم متعلق به معدودی انسان هاست»
اما، اگر «عزت نفس نداری»، هیچ نداری
«و أن لاتعلوا علی الله؛ و این که بر خدا گردنکشی نکنید» (دخان/ 19).
کارمون به جایی رسیده مسآله ایستادگی در برابر خدارا
فلسفه و منطق کرده اند
و براحتی با هزارو یک دلیلی هم خودشونو قانع میکنند هم دیگران را ..
منشا تمامی این بی تقوایی ها
خود خواهی و غفلت از قیامت است...
آدما دو جور زندگی میکنن :
یا غرور شونو زیر پاشون میذارن و
با انسانها زندگی میکنن،
یا انسانهارو زیر پاشون میذارن و
با غرورشون زندگی میکنن
از کدوماشی؟؟
غرور
همان درد کشندهای است که ابلیس را از آسمان به زمین فرود کشید.
{قَالَ مَا مَنَعَکَ أَلاَّ تَسجُدَ إِذ أَمَرتُکَ قَالَ أَنَا خَیرٌ مِّنهُ
خَلَقتَنِی مِن نَّارٍ وَخَلَقتَهُ مِن طِینٍ}[اعراف:۱۲]
«(خداوند به او) گفت: چه چیز تو راباز داشت از اینکه سجده ببری،
وقتی که من به تو دستور (تعظیم و تواضع برای
آدم) دادم؟ (ابلیس از روی عناد و تکبر پاسخ) گفت:
من از او بهترم چرا که مرا از آتش آفریده ای و او را از خاک.
اخه بدبخت تو که از اتش هم نیستی
رها باش ..
مردم موهای صافشان را فر میزنند
و آنها که موی فرفری دارند مویشان را صاف می کنند
عدهای جلای وطن کرده به خارج میروند
و آنها که خارج هستند و نمیتوانند بازگردند
برای وطن دلشان لک زده و ترانهها میسُرایند
مجردها میخواهند ازدواج کنند
متأهلها میخواهند طلاق بگیرند
عدهای با قرص و دارو از بارداری جلوگیری میکنند
و عدهای دیگر با دارو و درمان بهدنبال فرزنددار شــــدن هستند
لاغرها آرزو کمی چاق بشوند
و چاقها با مصرف قرص و دارو هر روز سعی در لاغر نمودن
خود دارند و همواره حسرت لاغری را میکشند
شاغلان از شغلشان مینالند
بیکارها دنبال شغلند
فقرا حسرت ثروتمندان را میخورند
ثروتمندان از دغدغهی نداشتن صفا و خونگرمیِ فقرا مینالند
افراد مشهور از چشم مردم قایم میشوند
مردم عادی میخواهند مشهور شوند
سیاهپوستان دوست دارند سفیدپوست شوند
سفیدپوستان خود را برنزه میکنند
هیچکس نمیداند تنها فرمول خوشحالی این است:
"قدر داشتههایت را بدان و از آنها لذت ببر"
قانون های ذهنی میگویند خوشبختی یعنی "رضایت"
خداوند میفرماید:
ای فرزند آدم تو را در شکم مادرت قرار دادم و صورتت را پوشاندم
تااینکه از رحم متنفرنگردی
صورتت رابه سمت پشت مادرت قراردادم تا بوی غذا و معده تو را نیازارد!
برایت متکا درسمت راست و چپ قراردادم که در راست کبد و
در سمت چپ طحال میباشد تا بیارامی.
بر تو در شکم مادرنشست وبرخاست را آموزش دادم.
غیر از من را توانایی چنین کاری هست؟
وقتی مدت حمل به پایان رسید ومراحل آفرینشت تکمیل گردید،
برفرشته مامور بر ارحام امرکردم که تورا از رحم خارج و
با نرمش بالهایش به دنیا وارد کند.
دندانی که چیزی راریز کند نداشتی!
دستی که بگیرد و قبض کند نداشتی!
قدم و گامی برای سعی ورفتن نداشتی!
از دو رگ نازک درسینه مادرت طعامی بصورت شیرخالص که در زمستان گرم،
و درتابستان سرد، باشد، برایت غذا قرار دادم و
مهر و محبتت بر قلب پدر و مادرت قراردادم.
تا تو را سیر نمیکردند خود سیر نمیشدند.
و تا تو را نمی آسودند خود استراحت نمیکردند!
اما وقتی پشتت قوت گرفت و بازوانت پرتوان شد به مبارزه با من قیام نمودی،
در خلوت نافرمانی من کردی و و از من حیا ننمودی!!!
اما باز هم و با همین صورت: اگربخوانی مرا، اجابتت کنم.
و اگر از من بخواهی و سؤالم کنی بدهمت و برآورده کنم!
شگفتا از تو ای فرزند آدم هنگامیکه متولد شدی در گوشت اذان گفتند بدون نماز؛
و هنگام مرگت نماز بر تو اقامه شد بدون اذان!
شگفتا بر تو ای فرزند آدم هنگام تولد ندانستی
چه کسی تو را از شکم مادرخارج گردانید و
هنگام مرگ ندانستی چه کس ی تو را بر قبر وارد نمود!
شگفتا ای فرزند آدم هنگام تولد غسل و نظافت شدی و
هنگام مرگ نیز غسلت دادند و نظافتت کردند.
شگفتا از تو ای بنی آدم هنگام تولد بر شادی و مسرت اطرافیانت آگاه نبودی و
هنگام مرگ بر سوگ و شیون و گریه و اندوهشان!
عجبا از تو ای فرزند آدم در شکم مادر در مکان تنگ و تاریک بودی و
بعد از مرگ دوباره در مکان تنگ و تاریک قرارمیگیری
عجبا ای فرزند آدم وقت تولد با پارچه پیچانده شدی تا بپوشانندت،
و وقت مرگ باز با پارچه می پیچانندت تا پوشانده شوی!
شگفتا بر تو ای فرزند آدم وقتی متولد میگردی و بزرگ میشوی
از مدارکت و مهارتهایت مردم جویا میشوند و
وقتی بمیری، ملائکه از کردار و اعمال صالحت خواهند پرسید.
پس برای آخرتت چه مهیا و آماده کرده ای!؟!؟!
(اشهد ان لا اله الا الله)
(و اشهد ان محمدا رسول الله)
(و اشهد ان علی ولی الله)
از پاهایی که نمی توانند تو را به ادای نماز ببرند،
انتظار نداشته باش که تو را به بهشت ببرند..
قبرها، پر است از جوانانی که میخواستند در پیری توبه کنند...
خدایا منتظرم هنوز""
عین بچه ای که سر کوچه سرگردان وایساده تا صاحبش بیاد...
گفتمش با بوسه ای کردی ز خود بیخود مرا
گفت این خاصیّت لبهای میگون من است
ب یاد شهید شبهای بارانی قدر
مارو از دعای خیرتون محروم نکنید