|
alireza
(
![]()
آلبوم:
تصاویر پروفایل
![]()
کد برای مطالب، وب سایت و وبلاگ:
بازدید کل:
290 بازدید امروز: 172
توضیحات:
****
### از انان ک از یاد ما روی گردادنده و و جز زندگی دنیا هدف و غایت و مقصدی ندارند روی برگردان.... این است مقدار دانش انها... .. *** ###
درج شده در تاریخ ۹۲/۰۴/۰۷ ساعت 01:54
برچسب ها:
لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید. |
کاربران آنلاین (2)
|
به علت هزینه های بالا ممکن است سایت از دسترس خارج شود.
لطفا ما را در اینستاگرام دنبال کنید.
چو بازان باز کن یک دم پر و بال
برون پر زین قفس وین دام آمال
چو بازان ترک دام و دانه کردی
قرین دست او شاهانه کردی
به پری بر فلک زین توده خاک
همی گردی تو با مرغان در افلاک....
ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش
بر در دل روز و شب منتظر یار باش
دلبر تو جاودان بر در دل حاضر است
روزن دل برگشا حاضر و هشیار باش
نیست کس آگه که یار کی بنماید جمال
لیک تو باری به نقد ساخته ی کار باش
لشگر خواب آورند بر دل و جانت شکست
شب همه شب همدم دیده ی بیدار باش
گر دل و جان تو را دُر بقا آرزوست
دم مزن و در فنا همدم عطار باش
چون نالد این مسکین که تا رحم آید آن دلدار را
خون بارد این چشمان که تا بینم من آن گلزار را
خورشید چون افروزدم تا هجر کمتر سوزدم
دل حیلتی آموزدم کز سر بگیرم کار را...
شاید این جمعه بیاید شاید: یک عمر دنبال رفیق گشتم، اما هیچ! تا اینکه در "جوشن کبیر" پیدایش کردم "یا رفیق من لا رفیق له" و اینجا بود که تازه فهمیدم! یه رفیق دارم! "اسمش خــــــــــداست" حسابش از همه جداست خدا همان است که من می خواهم کاش من هم همانی باشم که خدا می خواهد....
دجال غم چون آتشی گسترد ز آتش مفرشی
کو عیسی خنجرکشی دجال بدکردار را
تن را سلامتها ز تو جان را قیامتها ز تو
عیسی علامتها ز تو وصل قیامت وار را
ساغر ز غم در سر فتد چون سنگ در ساغر فتد
آتش به خار اندرفتد چون گل نباشد خار را
ماندم ز عذرا وامقی چون من نبودم لایقی
لیکن خمار عاشقی در سر دل خمار را
...
ای از ورای پردهها تاب تو تابستان ما
ما را چو تابستان ببر دل گرم تا بستان ما
ای چشم جان را توتیا آخر کجا رفتی بیا
تا آب رحمت برزند از صحن آتشدان ما
تا سبزه گردد شورهها تا روضه گردد گورها
انگور گردد غورهها تا پخته گردد نان ما
ای آفتاب جان و دل ای آفتاب از تو خجل
آخر ببین کاین آب و گل چون بست گرد جان ما
بهروز*فرج پور: باید وقت بذارم همه مطالبتونو بخونم واقعا عالی هستن ....
...نگاهتون زیباست....
ممنون از حضورتون.....
لیندا فتحی:
تا دست به اتفاق بر هم نزنیم
پایی ز نشاط بر سر هم نزنیم
خیزیم و دمی زنیم پیش از دم صبح
کاین صبح بسی دمد که ما دم نزنیم
../
هوسی است در سر من که سر بشر ندارم
من از این هوس چنانم که ز خود خبر ندارم
دو هزار ملک بخشد شه عشق هر زمانی
من از او بجز جمالش طمعی دگر ندارم...
......مرسی..
نیلوفر*آبی: عالی
ای یار دور دست که دل می بری هـنوز
چون آتش نهفته به خـاکـستـری هـنـوز
هر چند خط کشیده بـر آیـیـنه ات زمـان
در چشمم از تمام خوبان، سـری هـنـوز
زیبا بود - ممنون
سایه-91: زیبا بود - ممنون
ای روح بی قرار،چه باطالعت گذشت؟
عکسی شدم که قاب قبولم نمی کند
این چندمین شب است که بیدارمانده ام
آن گونه ام که خواب قبولم نمی کند
برادران یوسف وقتی میخواستند یوسف را به چاه بیفکنند
یوسف لبخندی زد
یهودا پرسید: چرا خندیدی ؟
این جا که جای خنده نیست
یوسف گفت : روزی در فکر بودم چگونه کسی میتواند به من اظهار دشمنی کند
با این که برادران نیرومندی دارم ؟
اینک خداوند همین برادران را بر من مسلط کرد
تا بدانم که غیر از خدا تکیه گاهی نیست
آمین یا رب العالمین