فراموش کردم
رتبه کلی: 2480


درباره من
فرشید مهدوی (hera )    

گوشه ای از برتری های زبان ترکی بر فارسی

درج شده در تاریخ ۹۰/۰۸/۳۰ ساعت 07:13 بازدید کل: 688 بازدید امروز: 164
 

گوشه ای از برتری های زبان ترکی بر فارسی

گوشه ای از برتری های زبان ترکی بر فارسی و در مواردی بر عربی:

   فعل واجب الاداء در فارسی و عربی وجود ندارد و باید حتما از كلماتی همچون " باید " و " المفروض " و مانند آن استفاده کرد. به این فعل در ترکی " گرکلیلیک کیپی " گفته می شود:
یتیشملیییک: باید خودمان را برسانیم.
یمه لیسن: باید بخوری
   فعل شرط در فارسی و حتی در عربی وجود ندارد. برعکس فعلهای شرط ترکی که از کاربردی ترین افعال است و ترك زبان را از استخدام حروف شرط بی نیاز می كند:
گلسه: اگر بیاید
ده سه: اگر بگوید
ایچسه: اگر بنوشد
   فعل تمنی ( ای کاش ...) در فارسی و حتی در عربی وجود ندارد. به این فعل در ترکی " دیلک" ویا "ایستک  کیپی " گفته می شود:
اولایدی: ای کاش می بود
قیزیل گول اولمایایدی: ای کاش گل سرخ نبود
سولمایایدی: ای کاش زرد نمی شد
قدرت مشتق سازی از خود کلمه در عربی و ترکی بی نظیر است درحالیكه در زبان فارسی بسیار كم و ضعیف دیده می شود:
ایتی: تیز
ایتیلتمک: تیز کردن
ایتیله شمک: تیز شدن
-----------
دؤز: درست
دؤزه لمک: درست شدن
دؤزه لتمک: درست کردن
دؤزمک: به نظم درآوردن
دؤزولمک: به نظم کشیده شدن
-----------
ساری: زرد
سارالماق: به رنگ زرد درآمدن
سارالتماق: به رنگ زرد درآوردن
-----------
به زک: زینت
به زه مک: زینت کردن
به زنمک: مزین شدن*
*نکته مهم: در ترکی فعلی وجود دارد بنام فعل دو طرفه، یعنی گوینده و فاعل فعل در آنِ واحد، مفعول آن فعل هم محسوب می شود. به این فعل در ترکی " دؤنوشلو " فعل می گویند. مثل مزیَّن شدن  در فارسی که اصل آن از کلمه زُیّن در عربی گرفته شده است که معنای آن زینت شدن یك وسیله دیگری است. در حالیکه معنای کلمه " به زنمک" در ترکی زینت شدن به وسیله خود شخص است. الآن بعضی نمونه ها از این فعل بی معادل در فارسی:
اؤرتونمک: خود را پوشانیدن
یووونماق: خود را شستشو دادن
قوُ جونماق: از درد به خود پیچپدن
متعدی کردن فعل در بسیاری از افعال فارسی غیر ممکن است و باید از راههای دیگری استفاده کرد. ولی در ترکی همه افعال لازم را می توان از همان ریشه متعدی کرد:
کسمک ---» کستیرمک: بُریدن ---» بُراندن ( یعنی کس دیگری را به بریدن وادار کردن)
آلماق---» آلدیرماق: خریدن---» خَراندن! ( یعنی کس دیگری را به خریدن وادار کردن)
ساتماق---» ساتتیرماق: فروختن---» فروختاندن! ( یعنی کس دیگری را به فروختن وادار کردن)
یریمک---» یریتمک: راهاندن  رفتن---»  رفتاندن! ( یعنی کس دیگری را به راه رفتن وادار کردن)
فعل امر در فارسی تابع قاعده خاصی نیست و از ریشه فعل درست نمی شود. به نظر زبان شناسان بی قاعده بودن هر زبان نشانه ضعف و سستی آن زبان است. و اینک مشتی از خروار:
پختن---» پز! (خ---» ز تبدیل شده است)
رفتن---» رو! (ر---» و تبدیل شده است)
کردن---» کن! (د---» ن تبدیل شده است)
دیدن---» ببین! ( که اصلا از مصدر دیدن فعل امر ندارد.)
درد دل: بدون هیچ تعصبی می گویم که اگر کسی در ایران متولد نشود و اینها را از این و آن نشنود و ازبر نکند، تا سالیان سال نمی تواند یاد بگیرد. این مشکل را دوستان خارجی مقیم ایران همگی اظهار می کنند و از بی قاعدگی فارسی شکایت دارند. در حالیکه فعل امر در ترکی از ریشه اصلی کلمه ساخته می شود و در این خصوص یک استثنا هم در ترکی یافت نمی شود.
بسیاری از ظرافت ها و فرق های ظریف در افعال ترکی وجود دارد که آنها را با زبان فارسی نمی توان بیان کرد. مثلا " قوُوماق " و " قوُوالاماق " هر دو در فارسی به معنای طرد کردن و دور کردن است. در حالیکه بین آنها فرق جزیی وجود دارد که ترکها در استعمال آن را لحاظ می کنند.
اسم آلت اصلا در فارسی معنا و مفهومی ندارد. اما در عربی و ترکی از قاعده خاصی تبعیت می کند:
بورماق: پیچاندن---» بورقو: پیچ
چالماق: نواختن---» چالقی: آلت نواختن مثل ساز و غیره
سیلمک: پاک کردن---» سیلگی: پاک کن
سَرمک: پهن کردن---» سَرگی: فرش و یا هر چیز دیگری که بر زمین پهن شود.
گل گیت: رفت و آمد---» گلن گیدن ( در اسلحه. این کلمه معادل فارسی ندارد)
قاپاماق: درپوش گذاشتن---» قالپاق (در ماشین که به همین شکل در فارسی استعمال میشود.)
یاتماق: خوابیدن---» یاتاغان (در ماشین که به همین شکل در فارسی استعمال میشود.)
اسم زمان و اسم مکان را در فارسی اصلا نباید حرفش را زد. فقط در بعضی مواقع با اضافه کردن پسوند "گاه" می توان  اسم مکان و یا زمان ساخت که آن هم از خود کلمه مشتق نمی شود:
یاتماق: خوابیدن---» یاتاق: محل خواب و یا رختخواب
بارینماق: پناه گرفتن---» باریناق: پناهگاه
قونماق: نزول کردن به مکانی---» قوناق: منزل، کاروانسرا
دورماق: ایستادن---» دوراق: محل وقوف، ایست گاه
قوروماق: محافظت کردن---» قوُروق: منطقه محافظت شده یا قورق که در فارسی هم استعمال می شود.
اسم مصدر در ترکی دقیقا از ریشه کلمه ساخته می شود. ولی در فارسی یا از ریشه دیگری ساخته می شود و یا اصلا ساخته نمی شود. نگاه کنید:
قاچیرماق: ربودن---»  قاچاق: در فارسی هم مجبورا لفظ ترکی آن استعمال می شود.
چالیشماق: باهم کارکردن، درگیر مسأله ای بودن---»  چالیش و چلیشکی: چالِش ( در فارسی مجبورا ترکی آن را بکار می برند)
یاساماق: قانون گذاری---»  یاساق: غیر قانونی ( در فارسی مجبورا عربی آن را بکار گرفته اند)
برای تقویت رنگها در فارسی فقط می توان از پیشوند " بسیار " و مانند آن استفاده کرد. لکن در ترکی هر رنگی صفت خاصی دارد که در نوع خود بی نظیر است:
قاپ قارا: بسیار سیاه
آپ آغ: بسیار سفید، سفید خالص
یام یاشیل: سبز سبز
ساپ ساری: زردِ زرد ( ملاحظه می کنید که در فارسی احیانا با تکرار اسم رنگ این کار صورت می پذیرد که قابل مقایسه با زبان ترکی نیست.)
برای مصغر کردن در فارسی مجبورا باید کلمه کوچک یا پسوند "چه‎"‎ و حرف كاف ( در مواردی كمیاب و غیر قابل استعمال‎(‎ را به کلمه مورد نظر اضافه کرد، مثلا بخاری کوچک، جمله کوچک و یا کوتاه، مرد کوچک ( البته مردک که در فارسی بصورت مصغر بکار می رود صرفا برای توهین و حقارت بکار می رود و معنای مطلوب را نمی رساند و پسوند "چه‎"‎ هم استعمالهای نادری دارد‏) اما نمونه های  تصغیر در ترکی:
قالاچیق: قلعه کوچک
تپه جیک: تپّه کوچک
دره جیک: درّه کوچک
محمود جوق: محمود کوچک
صیغه ترحم در فارسی وجود ندارد و در عربی به اشکال مختلف می توان آنرا بیان کرد. اما در ترکی بسیار ساده و قاعده مند است:
قیزجاغیز: دخترک بیچاره
قادین جاغیز: زن بینوا
صفت تقویه در فارسی وجود ندارد. مثلا اگر بخواهی مقدار دایره ای بودن شکلی را با تأکید بگویی، باید از کلمه بسیار دایره وار و امثال آن استفاده کنی. اما در ترکی هر صفتی را با لفظ خاصی می توان تأکید کرد:
یوس یووارلاق: بسیار دایره وار
ترتمیز: بسیار تمیز
زیر دلی: صد در صد دیوانه
قاپ قارانلیق: تاریکی محض
ایپ ایستی: خیلی گرم
دارما داغین: بسیار ریخت و پاش، خیلی بی نظم
برای بزرگ نمایی و یا کوچک نمایی فعل انجام شده در فارسی باید از پسوند و پیشوندهای بسیار متعددی استفاده کرد. در حالیکه این امر در عربی و ترکی از خود فعل درست می شود. ( بحث پسوند و پیشوند به قدری در عربی کم استعمال می شود که حتی اگر از بیشتر عرب زبانان معنای کلمه پسوند و یا پیشوند را بپرسید متوجه نمی شوند! چرا که زبانشان احتیاجی به این مخلفات و حشویات ندارد. در حالیکه این بحث نسبت به فارس زبانان از اهمیت بالایی برخوردار است.)  
گؤزل جه: به شکل بسیار زیبایی
یاواش جا: خیلی آهسته
قالین جا: بصورت خیلی کلفت
برک جه: بطور بسیار محکم
تعابیری همچون: " قرار است که..." و یا " لازم است که..." در ترکی از خود فعل مشتق می شود که جدا قدرت نمایی این زبان را می رساند:
چیخماق: بالا رفتن---»  چیحیلاجاق داغ بوراسی: کوهی که قرار است از آن بالا برویم، همین جاست!
ایچمک: نوشیدن---» ایچیله جک سو بودور: آبی که قرار است نوشیده شود همین است.
یازماق: نوشتن---» یازیلاجاق اؤدَولری یازدیم: مشق هایی را که باید می نوشتم، نوشتم.
چؤزمک: حل کردن---» چؤزوله جک تاپماجالاری چؤزدوم: معماهایی را که قرار بود حل کنم، حل کردم.*
متأسفانه بعضی از ترکها تحت تأثیر ادبیات فارسی جمله بسیار شیوای بالایی را چنین بیان می کنند، که دقیقا ترجمه فارسی آن است: اوُ معمالاری کی قراردی حل ایلیم، حل ایلدیم! ( من به جای آنها خجالت می كشم.)
تیکیله جک کؤینک لری گتیردی: پیراهن هایی را که قرار است دوخته بشود آورد.
الان ترجمه آن به ترکی مندرس و بی محتوا ( یعنی فارس زده): اُو کؤینک لری کی قراردی تیکیلسین، گتیردی!
تعابیری همچون " به حساب آورد" و یا " مهم شمرد " در ترکی مانند باب استفعال در عربی  از خود فعل مشتق می شود. که این هم در فارسی نیست:
اؤنم سه مک: مهم شمردن، مهم به حساب آوردنپ
قریب سه مک: غیر طبیعی و غیر عادی به حساب آوردن
آزیمساماق: کم شمردن
چوغومساماق: زیاد به حساب آوردن
 بسیاری از تعابیر در فارسی مثبت و یا منفی ندارد. مثلا: " عین خیالش نیست" که مثبت آن " عین خیالش است" می باشد که عملا کاربرد ندارد. چونکه یک ترکیب چند کلمه ای است که از فعلی مشتق نشده است که منفی و مثبت داشته باشد. الان معادل ترکی آن را به سادگی خواهید دید:
اومورساماق: در عین خیالش بودن
اومورساماماق: در عین خیالش نبودن*
نکته مهم: تمامی قواعد و مثالهای ذکر شده در حال حاضر در ترکی استعمال می شود. و اگر بعضی از آنها در ایران به فراموشی سپرده شده و جای آنرا کلمات فارسی گرفته است، این نتیجه استعمار فرهنگی دیگر زبانهاست. چرا که در ایران فرهنگستان و نظام خاصی برای یادگیری قواعد دستوری زبان اصلی ایرانیان (ترکی) وجود ندارد. پس ترکی به نفسه اشکالی ندارد و اشکال در مسلمانی ماست.
 از نمونه کلمات اصیل ترکی که در هیچ زبانی معادل ندارد، کلمه " یاکامُوز" است. این کلمه در ترکی به معنای انعکاس نور ماه در روی آب دریاست، که شب ها در روی آب مانند چشمک زنی می درخشد. این کلمه از طرف هییت زبان شناسی آلمان به عنوان کلمه سال برگزیده شد. خوشبختانه رسانه های ایران هم این نکته را در تلویزیون و مطبوعات به خوبی نشان دادند. زبان غنی و اصیل ترکی منبع این چنین ظرافت هاست که روح انسان را نوازش می دهد.
تبدیل شدن چیزی به چیز دیگر، مثل تبدیل شدن قلب انسان به سنگ در ترکی، از دیگر مزیات این زبان در مشتق سازی است:
داش: سنگ---» داشلاشماق: تبدیل به سنگ شدن
کؤمور: زغال---» کؤمورلشمک: تبدیل به زغال شدن ( این با زغال شدن و یا سنگ شدن فرق دارد. به این حالت در عربی استحاله می گویند. و معادل ترکی آن: " داش اولدو" می باشد.)
 ساختن فعل از ریشه اسم، همچون عربی اوج قدرت و شاهکار ادبی ترکی به حساب می آید:
یومورتا: تخم مرغ---» یومورتلاماق: تخم گذاشتن
گؤنش: آفتاب---» گؤنش لنمک: حمام آفتاب گرفتن
داش: سنگ---» داش لاماق: سنگ پرتاب کردن
ال: دست---» اللمک: با دست ور رفتن، دست کاری کردن
آیاق: پا---» آیاقلاماق: پایمال کردن---» آیاق لانماق: به پا خواستن، قیام کردن
اصوات حیوانات و یا اشیاء مثل صدای افتادن قطرات و چکه کردن، خشمگین شدن سگ و گرگ به هنگام دیدن انسان، که صدای مخصوصی در می آورند و صدای دیگر جانوران در ترکی مانند عربی بسیار متنوع است. این صداها در فارسی غیر قابل بیان و یا خیلی سحت است. اما ترکی مثل عربی در این زمینه هم غنی است:
 بؤیورمک: صدای غرش گاو نر
کؤکره مک: صدای غرش شیر
شاخماق: صدای غرش رعد و برق*
گؤرولده مک: صدای صاعقه آسمانی
هاولاماق: پارس کردن سگ
اولاماق: زوزه کشیدن گرگ
میریلداماق: صدای تهدید آمیز سگ و گرگ
قیزغیرماق: صدای سوت مانند مار افعی
شاکیماق: چهچهه زدن قناری
اؤتمک: صدای چهچهه بلبل و غیره
* نکته: در فارسی کلمه رعد و برق و صدای آن که صاعقه نامیده می شود، همگی برگرفته از عربی است، و گویی فارس ها اصلا رعد و برقی ندیده اند، تا برایش کلمه ای وضع کنند.
اسامی گیاهان در فارسی عمدتا از عربی گرفته شده است:
صنوبر: الصنوبر
توت: التوت
شونیز: الشونیز او الحبة السوداء
کرفس: الكرفس
خطمی: الخِطمی
خیار: الخیار
عدس: العدس
فلفل: الفلفل
زنبق: الزنبق
خشخاش: الخشحاش
شقایق: الشقائق
نرگس: النرجس
یاسمین: الیاسمین
رطب: الرطب
نخل: النخل
بلوط: البلّوط
اقاقیا: الاقاقیا
عاقرقرحا: عاقرقرحا
سنبل الطیب: سنبل الطیب
اسامی افلاک و ستاره ها در فارسی تقریبا بصورت کامل برگرفته از عربی یا تركی و... است:
گؤنش یؤرونگه سی: منظومه شمسی
سؤنوک اولدوز: بنات النعش
دولون آی: بدر کامل
اوُغلاق: برج جدُی
کیچیک آیی: دبّ اصغر
بؤیوک آیی: دبّ اکبر
آی توتولماسی: خسوف
گؤنش توتولماسی: کسوف
اؤلکر: عِقد ثریا
اویدو: قمر مصنوعی
یِنگچ دؤننجه سی: مدار سرطان
اوزون اوخ: مریخ
گزه گن: سیاره
باشاق: برج سنبل
گؤی داشی: شهاب
ییلدیریق: ستاره شِعرا
چولپان: ستاره طارق
چوبان اولدوزو: زهره
ایلدیریم: صاعقه
چاخین: رعد و برق
ا سامی امراض در فارسی عمدتا از عربی گرفته شده است:
فلج: زکام: سل: استفراغ: اغماء: زخم معده: لوزه: سکته: وباء: طاعون: یرقان: دواء: عفونت: معالجه: معاینه: تلقیح  مصنوعی: مریض: طبیب: جمجمه: مخّ: کلیه: ذات الجنب: ذات الریه: عِرق النسا:  کبد: طحال: قلب: بطن راست و بطن چپ قلب و... که همگی بدون استثناء از عربی قرض گرفته شده است.
و اینک کلمه های انگلیسی و یا فرانسوی رایج در امر طبابت:
آی سی یو: یوغون باخیم
اورژانس: آغیر دوروم
آمبولانس: آجیل تاشیت
رادیولوژی، سونوگرافی، فیزیوتراپی و ده ها پسوند "...لوژی" که اکثر مریض ها معنای آنرا نمی دانند، بر روی لوحه های بیمارستان ها نمایان می باشد.
و اینک واژه های بیگانه موجود در یک بازی ورزشی را ببینید:
فوتبال: آیاق توپو
اُووت: یان دیش
فول: یانیلقی
هَند: کول
کرنر: بوجاق ووروشو
پنالت: جزا ووروشو
پاس: اورتا
گولِر: قاپیجی
هافبک: یان قاناد
دریبل: چلیم
فوروارد: ایلری اویونجو
استادیوم: اویون آلانی
کاپپتان: تاخیم اؤنجوسو
تیم: تاخیم
مَچ: اویوملولوق
و ده ها کلمه دیگر که فقط در یک نوع بازی به کار گرفته می شود، به حدی که می توان ادعا کرد: هرکس تمامی الفاظی که در بازیهای مختلف رزمی و غیر رزمی- انفرادی و جمعی را بخوبی بداند، تقریبا یک سوم لغتنامه انگلیسی را یاد گرفته است!
اسامی موجودات نسبت به سن و یا بزرگی کوچکی آنها در ترکی فرق دارد:
اینک از انسان شروع می کنیم:
دده: پدر بزرگ
ننه: مادر بزرگ
آتا و بابا: پدر (فادر انگلیسی)
آنا: مادر (مادر انگلیسی)
قایین: ( برادر زن و یا برادر شوهر)
بالدیز: ( خواهر زن)
باجاناق: ( این کلمه در فارسی معادل ندارد و به همین شکل استفاده می شود.)
گؤرومجه: ( خواهر شوهر)
قارداش: برادر (بطور مطلق)
آغا بَی: برادر بزرگ
اینی: برادر کوچک
آبلا: خواهر بزرگ
باجی: خواهر (بطور مطلق)
مانی: عمو (عمّ در عربی)
تی زه: خاله (خالة در عربی)
دایی: دایی ( این کلمه تركی در فارسی معادل ندارد و به همین شکل استفاده می شود.)
------------
اینک: گاو ماده
سیغیر: گاو (مطلق)
اؤکوز: گاو نر (که به گاو آهن بسته می شود)
بوغا: گاو نری که آماده مبارزه و یا جفت گیری است.
گؤنگه: گاو نر گوشتی
دؤیه: گاو ماده جوان
توسون: گاو نر جوان
دانا: گوساله یک ساله
بوزاو: گوساله شیر خوار
دامیزلیق: گاو نر یا ماده ای که برای ازدیاد نسل نگهداری می شود.
قوُیون: گوسفند
قُوچ: قوچ ( که کلمه ترکی است)
بورولموش ارکک: (قوچی که آخته شده است)
توخلو: گوسفند نر یکساله
شیشک: گوسفند ماده یکساله
قویروق لو: گوسفندی که از جنس آسیایی است.
قیسا قویروق: گوسفندی که از جنس استرالیایی و یا مرینوس می باشد.
تاولی: برّه جوان گوشتی
قوزو: برّه
----------
اؤردک: مرغابی
سونا: مرغابی نر
یاشیل باش: مرغابی ماده
چؤرکه: مرغابی
جوللوخ: مرغابی نیزار
قارا باتاخ: مرغابی سیاه
قاش قالداخ: مرغابی سرخ
آلما باش: مرغابی که سر بزرگ دارد.
قاشیق قاقا: مرغابی که منقارش مثل قاشق* است.
گؤی قاناد: مرغابی آبی رنگ
دمیر قاناد: مرغابی که در هنگام پرواز دیر اوج می گیرد.
آلا تینجا: مرغابی که رنگ سیاه و سفید دارد.
باخچان: مرغابی که چشمان قشنگی دارد.
آنقوت: مرغابی قهوه ای رنگ که از هوش کمی برخوردار است و زود به دام می افتد.
کلمه قاشق اسم آلت از مصدر قاشیماق در ترکی یعنی چیزی را از ته برداشتن است.
نمونه هایی از معادل سازی زبان ترکی که به اقرار کارشناسان اروپایی جزو مناسب ترین لغات برای تبادل اطلاعات ماهواره های فضایی است:
بیلگی سایار: کامپیوتر
یازیجی: پرینتر
ینیدن باشلات: ری استارت کردن
سؤروجو: درایو
چؤزونورلوک: پولاریزیشین
گؤنجللمک: آپدیت کردن
ایندیرمک: داون لود کردن
یؤکلمک: انستال کردن
قالدیرماق: آن اینستال کردن
دؤزن: اِدیت
اَکله: انسرت
آختار: سِرچ
یاخین لاشتیر: زوم کردن
آرخا دؤزلم: بک گراند
یاردیم: هِلپ
گؤرونگچ: اکران، صفحه نمایش
وارساییم: فرضیه
تاساریم: نظریه
بؤلوم: تراک
سایلام: آمار
سایاچ: کنتور
مه تیک: کتاب
یازیت: کتیبه
یازین: ادبیات
یازگی: قضا و قدر
یاراتیلیش: فطرت
اُورون: مقام و منزلت
اولوسال: ملی و وطنی
قازی: حفریات
گؤمو: زیر خاکی
گوی کونوق سال: مهمانداری در فضا
اویقارلیق: تمدن
دُوندوروجو: فریزر
ایسیتیجی: ترموستات
آراچ: وسیله نقلیه
یوکسلتیجی: ترانزیستور
بوغاجی: گاوبوی
اوزای: فضا
یؤنَتیم: مدیریت
ایله تیشیم: ارتباطات
باسین: مطبوعات
دالقا: موج
اوزای گه میسی: سفینه فضایی
سؤروم: ورژن
یاپیشتیر: پییست
تکرلکلی آراچ: ویلچر
قوروما: بادی گارد؛ اسکورت
یاساخ لاماق: بایکوت
تاخیم: کادر، پرسنل
قایاق: اسکی
تؤی توپو: بدمینتون
سو توپو: واترپولو
ماسا توپو: پینگ پونگ
قونداق لاماق: سابوتاژ
قورولتای: پارلمان
اؤرگوت: اُرگان
اوچاق ساوار: پدافند
اوزون اریملی فؤزه: موشک های دور برد
دؤور بیچر: کمپاین
دولاندیریجیلیق: شانتاژ
سیل: دِلیت
دور: استپ
باشلات: استارت
قاپات: شات داون
تاراما: اسکن
تاراییجی: اسکنر
دؤزه نک: سیستم
سوُن اویون: گیم اوُور
و هزاران مثال دیگر... که مجال ذکر آنها نیست 
تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۰/۰۸/۳۰ - ۰۷:۱۳
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (0)