روزی روزگاری شهری در گوشه ای از سرزمین پهناور ... بود که موعد انتخابات در آن فرا رسیده بود. تعدادی از کاندیداها برای جلب نظرات و آراء توده مردم سخن از وعده ها و برنامه هایشان برای آبادانی و توسعه آن شهر داشتند.
کاندیدی وعده میداد من مشکلات راههای شهر و روستاهایتان را حل می کنم، کاندیدی وعده میداد من مشکلات اهالی هنر را حل می کنم و ... اما در میان این کاندیداها و وعده ها ، وعده هایی که یکی از کاندیداها میداد بیشتر به چشم می آمد و در نظر توده مردم جلب توجه می کرد! ایشان وعده ایجاد اشتغال برای تمام جوانان و بیکاران شهر را میداد و میگفت اگر کسی برای موفقیت من در انتخابات کمک کند برود و در دفتری که برای درخواست های مردم ایجاد کرده ام مشخصات و مدرک تحصیلی خود را ثبت کند! اگر در انتخابات پیروز شوم تمام جوانان و بیکاران شهر را سر کار می گذارم!
بعد از مدتی صحت سخنان آن کاندید قبلی و منتخب فعلی مشخص شد بلی ایشان تمام آن جماعت را سر کار گذاشت!!! البته به غیر از یک دایره محدود از اطرافیان و آشنایان!
به نظر شما این داستان واقعیست یا ساخته و پرداخته ذهن نویسنده است؟
قضاوت با شماست.