دلم گرفته است به وسعت آسمان بی پایانت
به پهنای دشت بی آغازت
باران ربنای زبانم را با قنوت دستانم به ستایش برمی خیزانم
ای بی کرانه ی پنهان از چه روی به این زیبایی می نمایی
که چشمان کورسویم انعکاست را لمس می کند