بازهم برگ برگ دفتر زندگیم را به نام توکردم
باز هم تمام امضا های عاشقانه ام را با نام تو شروع کردم
باز هم تو اعماق قلبم را تسخیر خود کردی
باز هم آسوده به نگاه ساده ی من خندیدی
بازهم تو صادقانه دروغ گفتی و من بی بهانه باور کردم
باز پرستوها سفر را به پایان رساندن ولی سفرتو پایانی نداشت
بازهم قاب خالی خندهایت در ذهنم تلنگر می زند
بازهم تقویم اتاقم لحظه های نبودت را به یادم می آورد
بازهم روزگار مرا در بازی عشق جا نهاد