فراموش کردم
رتبه کلی: 416


درباره من
افروز (honas )    

ازدفترچه 1 بچه مایدارکنکوری

درج شده در تاریخ ۹۱/۰۵/۲۷ ساعت 15:12 بازدید کل: 591 بازدید امروز: 175
 

از دفترچه خاطرات یک کنکوری مایه‌دار!

شنبه

امروز پاپی گفت حالا که درست تمام شده و دیپلم گرفتی باید سال آینده در کنکور قبول شوی. من گفتم: ولی پاپی جان! با این همه پول و شرکت و زمین و پاساژی که شما دارید و بعد از 120 سال زبانم لال به من می‏رسد، کنکور برای کجایم می‏خواهم؟ پاپی گفت: افت داره بچه‏جان... پسر کارمند یکی از شرکت‏هایم امسال دندانپزشکی تهران قبول شده! خلاصه تا وقتی قول نداد در صورت قبولیام حتی در رشته آب و دانه دادن به جوجه طوطی‏های سواحل حارهای! برایم یک هواپیمای جت اختصاصی با یک CDکه از آینه جلوی آن آویزان کنم بخرد، قبول نکردم!

 

یکشنبه

امروز معلم خصوصی کنکورم گیر داده بود از بین چهار گزینه الف، ب، ج و دال یکی را انتخاب کنم. گفتم: چه کاریه اصلا؟ چرا انتخاب؟ همه را می‏خرم؟ یک‏جا چقدر می‏شود بگویم پاپی چکش را بنویسد؟ معلم خصوصی کنکور توضیح داد خانه‏های گزینه‏های مورد نظر فروشی نیست. من هم توضیح دادم: برو آقا... پاپی من خونه‏های غیرفروشی‏تر از این را هم خریده و سه ماهه خرابش کرده، جایش برج‏های 50 طبقه ساخته... این چهار تا خانه فسقلی که چیزی نیست! نمی‏دانم چرا عصر نشده معلم خصوصی کنکور توی سر زنان منزل‏مان را ترک کرد. حتی صبر نکرد بگویم در کجاست و از پنجره پرید پایین طفلکی!

 

دوشنبه

امروز یک معلم خصوصی کنکور دیگر آمده بود که در درس ادبیات پایه‏هایم را قوی کند. او درباره رمان بینوایان و مشکلات ژان والژان و بازرس ژاور و کزت بیچاره حرف‏های غم‏انگیزی زد. خلاصه اشکم را درآورد. این کنکور واقعاً گاهی اوقات با احساسات ما جوان‏ها بدجوری بازی می‏کند، در حالی که دماغم را بالا می‏کشیدم گفتم: حالا پول این نون چه قدر می‏شد که ژان والژان رفت آن را دزدید که هم خودش را بدبخت کند، هم ما کنکوری‏ها را؟ استاد بفرمایید وثیقه آزاد کردن و سروسامان دادن به وضعیت کزت چه قدر می‏شود بگویم پاپی چکش را...

این یکی هم مثل قبلی توی سرزنان رفت بیرون. البته خوشبختانه از در رفت ولی حیف که پله‏ها را ندید و...

 

سه‏شنبه

پاپی گفت دیروز کارمند یکی از شرکت‏هایش به‏خاطر قبولی پسرش در رشته دندانپزشکی دو کیلو شیرینی آورده و در شرکت پخش کرده. بعد قول داد اگر من در همان رشته آب و دانه دادن به... (برای مطالعه اسم کامل این رشته تحصیلی به مطلب روز شنبه مراجعه کنید!) نصف تهران را شیشلیک و جوجه‏کباب و کباب قفقازی میهمان کند!

اهه کی! زرنگ است... خون جگرها و سختی‏ها و مرارت‏های شنیدن داستان‏های ادبی غم‏انگیز و انتخاب‏های سخت بین گزینه‏های الف و ب و ج و دال را من بیچاره بخورم و بکشم، آن وقت شیرینی‏اش را دیگران بخورند... پس از کمی مذاکره با پاپی قرار شد اگر قبول شدم یک سیستم صوتی با باند و چنجر و ساب خفن هم بدهد روی هواپیمایی که قولش را داده، نصب کنند!

 

چند ماه بعد

امروز نتیجه کنکور آمد. من در هیچ رشته‏های (حالا آب و دانه دادن به... هیچی! حتی در رشته کاردانی پشت و رو کردن کتلت هم قبول نشدم... آن هم پس از ماه‏ها سختی و رنج دیدن معلم خصوصی‏های کنکور له و لورده شده و از در و پنجره افتاده!) قبول نشدم!

 

من گفتم: سیستم آموزشی ما قدرت محک زدن نوابغی مثل مرا ندارد.پاپی هم تایید کرد. من گفتم: پاپی جان! اصلاً چطوره در جزیره‏های که ماه قبل در اقیانوس هند خریدی یک دانشگاه بسازی و مرا بفرستی آنجا ادامه تحصیل... دانشگاه هم که مال خودمان است و می‏توانم تا دوره فوق دکترا ادامه تحصیل بدهم! البته یک بیمارستان مخصوص درمان شکستگی استخوان هم برای اساتید بی‏جنبه، کنارش بسازید.

 

پاپی قبول کرد و قول داد شش ماهه دانشگاه مورد نظر را بسازد و با هواپیمایی که قولش را داده بود مرا بفرستد آنجا. یادم باشد بفرستم کزت و ژانوالژان این‏ها را هم بیاورند آن‏جا در بخش آموزش دانشکده استخدام کنند، طفلکی‏ها از دربه‏دری نجات پیدا کنند!

تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۱/۰۵/۲۷ - ۱۵:۱۲
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (1)