باز باران
بازباران بی ترانه
باز باران با تمام بی کسی های شبانه
میخورد بر مرد تنها
میچکد بر فرش خانه
باز می آید صدای چک چک غم
باز ماتم
من به پشت شیشه تنهایی افتاده
نمیدانم نمیفهمم کجای قطره های بی کسی زیباست
نمیدانم چرا مردم نمیدانند
که آن کودک که زیر ضربه شلاق باران سخت می لرزد
کجای ذلتش زیباست
کجای اشک یک بابا که سقفی از گل و آهن به زور چکمه باران
به روی همسروپروانه های مرده اش آرام باریده
کجایش بوی عشق و عاشقی دارد
یا آرم روز باران را
یاد آرم مادرم در کنج باران مرد
کودکی ده ساله بودم میدویدم زیر باران
از برای نان
مادرم افتاد
مادرم در کوچه های پست شهر آرام جان میداد
فقط من بودم و باران و گل های خیابان بود
نمیدانم کجای این لجن زیباست
بشنو از من کودک من
پیش چشم مرد فردا
که باران هست زیبا از برای مردم زیبای بالا دست
و آن باران که بوی عشق دارد فقط جاریست بر عاشقان مست
وباران من و تو درد و غم دارد
خدا هم خوب میداند که این عدل زمنینی عدل کم دارد