|
ائلی میانالی
(hosaedi )
آلبوم:
تصاویر پروفایل
کد برای مطالب، وب سایت و وبلاگ:
بازدید کل:
95 بازدید امروز: 95
توضیحات:
1- آییق بستان آوادیر:
در زمانهای دور (شما یادتان نمی آید) جاده ای که پایتخت را به "تبریز" و غرب جهان متصل می کرد از میانا رد می شد و همشهریان عزیز به راحتی می توانستند هر ماشینی که به سمت غرب از تهران خارج می شد را سوار شوند و در میانا پیاده شوند "به همین راحتی " تا اینکه نمایندگان بسیار با کفایت ما ظهور کردند "البته بگذریم برویم سر اصل مطلب به همین دلیل برخی همشهریان سوار اتوبوسها تبریز و ارومیه و . . . می شدند تا در میانا پیاده شوند و گاها این همشهریان خواب می ماندند و سهل انگاری رانندگان و شاگرد راننده ! باعث می شد که از میانا رد شده و معمولا در بستان آوا (شهر بعدی ) متوجه می شدند و یا از خواب بیدار می شدند و یا هنگام بیدار کردن به آنها می گفتند : چرا خواب ماندی "آییق بستان آوادی !" نتیجه : از مسئولین و نمایندگان محترم ممنونیم که این مشکل را با اتوبان جدید حل کردند 2- حنیفه ساققیزی: خدا بیامرزد اقای جباریان (دبیر ریاضی) معلمی جدی و عبوس و در عین حال مهربان و باسواد بودند ، زمان جنگ بود به همنی دلیل کسانی که جبهه می رفتند فرصت داشتند در صورت عدم قبولی مجددا امتحان دهند ، یکی از دوستان برای بار چندم از امتحان جبر قبول نشد و در پایان امتحان مجددا به اقای جباریان گفتند : یک بار دیگر امتحان بدم ؟ اقای جباریان با ژست خاص خود گفت : اوغلان حنیفه ساققیزی دی؟!! همه خندیدیم و . . . با اصرار از آقای جباریان جریان "حنیفه ساققیزی" را پرسیدیم ایشان که به ندرت می خندید ، تبسمی کرد : حنیف پیرمردی بود که در مقابل بازار "آغ ساققیز" می فروخت ، خودش یک ساقیز داشت که هر روز تا عصر می جوید شب در نایلون می پیچید و فردا دوباره می جوید (در این قسمت همه خندیدند و برای اولین بار خنده اقای جباریان را هم دیدیم) ، ادامه دادند : منیم یادیما گلنن هامان ساققیزی چینه ییر !
درج شده در تاریخ ۹۳/۰۵/۱۹ ساعت 23:54
برچسب ها:
1
لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید. |
کاربران آنلاین (1)
|