بعدازظهر پنجشنبه این مهمانان به میانه رسیدند.این روز مشغله زیادی داشتم.شب مهمان داشتیم.تا زمان حضور در جمع این دوستان به حداقل برسد.شب از این دوستان عذرخواهی کردم.قرار بود.صبح زود به مسیرشان ادامه بدهند.دوست داشتند.کریسمس به تهران برسند.
صبح جمعه هواد خیلی سرد بود.نگران بودم.مبادادر راه زنجان برایشان مشکلی پیش بیاید.چون قرار بود.از جمال آباد ،کاروانسرای قدیمی میانه هم بازدید کنند.حس شور و نشاط و نگرانی ام باعث شد.تا دنبالشان بروم.در کنار جاده اصلی به طرف جمال آباد روبن را دیدم.که از جمال آباد بر می گشت.از دوستانش سراغ گرفتم.می گفت میلان سایکل توریست آلمانی از ما جدا شده و از مسیر خلخال به طرف شمال حرکت کرده است.بقیه احتمالا از او جلوتر و در مسیر زنجان در حال حرکتند.و....
بالاخره آنها را پیدا کردم.تا باتفاق روبن در کلوچه خالصه مهمان آقای انگوتی انسان شریف و دوستدار سایکل توریست باشیم.دوست داشتم بعداز اینکه دوچرخه ها را در خانه این دوستمان گذاشتند.برای صرف نهار آنهارا به رستوران بین راهی ببرم.اما علی آقا و همسرش اجازه ندادند.
این دوست بزرگوار و همسر مهربانشان خیلی زحمت کشیدند.تا در برد و باخت انسانی همچنان شخصا بعنوان یک ایرانی مهربان و انساندوست به وجود آنها ببالم و یک روزی در کمین جبران مهمان نوازی هایشان باشم.روبن و اوفلی و ژان دیوید و مورگان سایکل توریستهای فرانسوی و سوئیسی از مهربانی و انساندوستی این خانواده محترم در تعجب بودند و با عکس العل هایشان سعی می کردند.به نوعی از این خانواده تشکر کنند.
با محمد امین پسر آقای انگوتی هم بازی شدند.خانم اوفلی مربی کودک بود.می دانست چطور با محمد امین کنار بیاید.