با صبر و بردباری به کارم ادامه می دهم و از سر خوردگیها و جوابهای نادرست ناراحت نمی شوم.از وزارت امورخارجه هم نامه گرفتم.تا همچنان به کارم ادامه بدهم.منتهی باز مدیر کل آموزش و پرورش استان برای بار سوم در تفریح بودند.دوستانشان هم قدرت تمرکز و جوابدهی را نداشتند.چرا که قلب موتور اداره با حضور پاشایی می چرخد.در نبود او بقیه عددی بیشتر نیستند.یا هم قدرت آن را ندارند.به بازرسی و حراست هم سر زدم.دلم به حالشان سوخت.چرا که ظاهرا دکوری بیشتر نبودند.عن قریب بود.از حوصله بیرون بروم و با رئیس حراست یک شوخی بکنم.اما چون به همسرم قول داده بودم.از این کار گذشتم.
تا روز دوشنبه هفته دیگر در انتظار خواهم بود.تا مجددا راهی تهران شوم .اما این سری با کسی تعارف نخواهم داشت.شعارهایم را تند خواهم کرد و حتی از درگیری هم هراسی نخواهم داشت.مگر می شود.در مملکتی یک عده باند بازی کنند و ظلم و جنایت بکنند.و در برابر شان سکوت کرد.
خوش بین هستیم و انتظار داریم.شرم و حیا کنند و این قدر آموزش و پرورش ضعیف و ناتوان را بدتر از این نکنند.و با ساخت گروههای آهنین کذایی مرز حق و نا حق را سیاه تر کنند.البته از طریق ارکانهای دیگر رسما شکایت خودرا دنبال می کنم.
باز در این راه با کسی شوخی ندارم و تمام عواقب آن را به جان دل می خرم.