صبح زود از بندر تنگ کنارک به طرف جاسک راه افتادم.این جاده برایم آشنا بود.در دوره راهنما معلمی و مدیر مدرسه شبانه روزی جهلو زیاد زیاد با موتور تردد داشتم.در مسیر راه خیلی از دوستان و عزیزان آشنا می دیدند و از حضورم با دوچرخه تعجب می کردند.مجبور شدم.در روستاهای مسیر به دیدار چند تن از بزرگان و دوستان قدیمی بروم.نهار در روستای بندینی بودم.در روستای یادمان تو جنی هستی هم توقف کردم.نزدیک شب به جهلو رسیدم.گذر از مسیر بندینی و جهلو برایم رویایی بود.کوههای مریخی و مجسمه های طبیعی روی کوهها جلوه گری می کرد.
شام خانه ناکو کرم در جهلو بودم.دامادش عبدالملک رامش در دوره راهنمایی شاگردم بود.بعداز شام خانه او بودم.تا به منزل پدرش هم سری بزنیم.چراکه در خاطراتم خیلی به من زحمت کشیده بودند.هر سال عید قربان با خانواده مهمانشان می شدیم.بودن در زرآباد به من آرامش خاصی می داد.و شاید هم از علل حرکت با دوچرخه دورنوار مرزی ایران بهانه فراق چند ساله بود.تا بدینوسیله ارادتم را به این مردمان خوب ثابت کنم.
قرار شد.برای عبدالملک یک حوض آبی بسازم.تمام وسایلش آماده بود.صبح با کمک عبدالملک یک حوض زیبایی ساختیم.چرا که بنایی هم از شغلهایی بود.که خداوند لطف کرد در دوران عمرم به آن سرک بکشم.جلوه گری و نمای زیبای حوض برای عبدالملک و همسر مهربانش دور از باور بود.می گفت فکر نمی کردم.چنین حوض زیبایی درست کنی.
این یادگاری زیبا در قبال محبت انسانهای بزرگوار یادی بود.تا همچنان بر این خاطراتم بنازم و برایشان آرزوی سلامتی و شادگامی بکنم.
نقل از سایت آقای حسین قره داغی