درمحل کسبم نشسته بودم شخص شخیصی وارد شد به احترام شخصیت حقیقی اش بلند شدم وپس از ادای احترام از چائی دارچین فلاکس برایش چائی ریختم زیرچشمی صاحب مغازه را نظاره میکردم که به این کار وحرکت من بحالت تمسخر ولی یواشکی میخندید . بعد ازمدت کوتاه صحبت وپذیرائی حقیر میهمان را طبق سنت با احترام بدرقه نمودم.بعد رفتن او صاحب مغازه ازمن پرسید، که آیا او (مهمانم ) را میشناختم ؟
با افتخار گفتم آری ! با تعجب پرسید کی بود ؟ گفتم از زحمت کشان شهرداری و مجالش ندادم بپرسد وگفتم : بنده خدا رفتگر شهرداری است. ازشنیدن حرفم بهت زده شد اما به روی خود نیاورد که دیگر نوبت من بود که ادامه دادم گفتم آقای .... اگر شهردار وارد مغازه میشد به پایش بلند نمیشدی ؟ اگر به پای رفتگر بلند شدی کاری کردی وگرنه شهردار را همه تحویل میگیرند.بهتر است به شخصیت حقیقی افراد احترام بگذاریم .