مطالعات نشان میدهد که فقط "رابطه خونی" نیست که ما را به عزیزان مان وصل میکند بلکه تجارب "تلخ و شیرین" مشترکی است که طی سالیان متمادی باهم داشته ایم.
به هر اندازه که تجارب مشترک زیادتری با کسی داریم به همان پیمانه او به دل ما نزدیکتر میباشد.
وقتی عزیز ما میمیرد، بخشی از خاطرات مشترک ما هم با او یکجا دفن میشود ولی یاد او در ذهن ما، به ما قوت میدهد تا بدون او به زندگی ادامه بدهیم. مرگ عزیز، فقط از دست دادن "دیگری" نیست. زندگی ما در حقیقت مجموعه تجارب مشترکی است که با افراد معدودی مانند خانواده و دوستان صمیمی خود پشت سر گذاشته ایم.
دوران طفولیت، مکتب و نوجوانی ما را فقط چند نفر که با ما زیسته اند بیاد دارند. با رفتن هر یک از آنها، آن بخش از زندگی ما هم برای همیشه محو می شود و دیگر ما آنرا تنها و تنها در ذهن خود داریم و بس.
تنهایی دوران پیری، با ازدست دادن دوستان و نزدیکان خلاصه نمی شود بلکه با رفتن آنها بخشهایی از خاطرات ما نیز محو خواهد شد و رفته رفته وقتی می رسد که دیگر کسی شیرینی های کودکی ما را ندیده است، هیچ کس شور جوانی ما را به یاد ندارد.
گرچه خاطرات ما با مرگ عزیزان ما اندک اندک کم می شود ولی انسان سالم نمی تواند فقط با خاطرات گذشته زندگی کند.
یاد عزیزان و رفتگان در ذهن ما، همراه با فرزندان و نواده ها در زندگی ما، امید و خمیر مایه ای میشود برای ادامه ی زندگی ما.
دکتر خالق ویسی