شبا جسمم کنار اون میخوابه اما افکارم در کنار تو
بعد از سالها من مردیم که داره از عذاب وجدان داره میمیره
مردی که به تو فکر میکنه اما کنار یک زن دیگست
مردی که به دوست داشتن های زن دیگه پسخ مثبت اما نه از ته دل
بعد از سالها وقتی همه خوابیدن یواشکی میرم تو آشپزخونه یه نخ سیگار روشن میکنم و تو اون نور کم سوی چراغ
خواب به تو فکر میکنم و سیگارمو کام عمیق میگیرم
و به این فکر میکنم که زندگیم چجور میشد اگه تو همسرم بودی
در حالی که دارم تو فکرت غرق میشم سیگارم رو به اتمامه...
و من با عذاب و دلی پر از غم باید برم کنار زنی بخوابم که همیشه آرزو داشتم تو جای اون بودی
سالها بعد تو در کنار کسی هستی که دوسش داری و من فقط به تو....
و بعد از چند سال گذر عمر من مردی هستم با مو های سفید و چهره ی خسته که همه میشناسنش ولی او با
هیچکی جز یاد تو آشنا نیست......