یادش بخیر یکی از ترسناک ترین جملات دوران مدرسه : یه برگه از کیفتون بیارید بیرون !
یادش بخیر بچه بودم آرزو داشتم مادربزرگم بزاره دستگیره چرخ خیاطیش رو یه دور بچرخونم ! یه همچین آدمی قانعی بودم من !!!
یادش بخیر ۱۱سالم بود فک میکردم یکی تو یخچال قایم شده چراغشو خاموش روشن میکنه ! بعد الان جوونای مملکت میان از شکست عشقی میخونن …
یادش بخیر اول دبستان که بودیم وقتی تنها یه گوشه حیاط مدرسه وایستادیم ، یه نفر میومد و بهمون میگفت : با من دوست میشی ؟؟؟
یادشبخیر پاکن های جوهری که یه طرفش قرمز بود یه طرفش آبی ، بعد با طرف آبیش می خواستیم که خودکارو پاک کنیم همیشه آخرش یا کاغذ رو پاره می کرد یا سیاه و کثیف می شد …
یادشبخیر ؛ در به در دنبال یکی میگشتیم دفترامونو جلد کنه !!!
یادشبخیر وقتی مشق مینوشتیم پاک کن رو تو دستمون نگه میداشتیم بعد عرق میکرد ، بعد که میخواستیم پاک کنیم چرب و سیاه میشد و جاش میموند ، دیگه هر کار میکردیم نمیرفت ، آخر سر مجبور میشدیم سر پاک کن آب دهن بمالیم بعد تا میخواستیم خوشحال بشیم که تمیز شد میدیدیم دفترمون رو سوراخ کرده !
یادشبخیر اون قدیما هر روزی که ورزش داشتیم با لباس ورزشی می رفتیم مدرسه … احساس پادشاهی می کردیم که ما امروز ورزش داریم!
یادشبخیر سر صف پاهامونو ۱۸۰ درجه باز می کردیم تا واسه رفیق فابریکمون جا بگیریم !
یادشبخیر تو کلاس وقتی درس تموم میشد و وقت اضافه میآوردیم ، تا زنگ بخوره این بازی رو میکردیم که یکی از کلاس میرفت بیرون بعد بچه های تو کلاس یک چیزی رو انتخاب میکردند ، اونکه وارد میشد هرچقدر که به اون چیز نزدیک تر میشد ، محکمتر رو میز میکوبیدیم …
یادشبخیر دبستان که بودیم هرچی میپرسیدن و میموندیم توش ، میگفتیم ما تا سر اینجا خوندیم !
یادشبخیر تو دبستان سر کلاس وقتی گچ تموم میشد ، خدا خدا میکردیم معلم به ما بگه بریم از دفتر گچ بیاریم … همیشه هم گچ های رنگی زیر دست معلم زود میشکست، بعدم صدای ناهنجار کشیده شدن ناخن روی تخته سیاه !
یادشبخیر خط فاصله هایی که بین کلمه هامون میذاشتیم یا با مداد قرمز بود یا وقتی خیلی میخواستیم خاص باشه ستاره می کشیدیم …
یادشبخیر تو مدرسه آرزومون این بود که وقتی از دوستمون می پرسیم درستون کجاست اونا یه درس ازما عقب تر باشن..
یادش بخیر یه زمانی تو مدرسه با دوستمون هماهنگ می کردیم که :
تو اجازه بگیر برو بیرون منم ۲دقیقه دیگه میام !