وارد داروخانه شدم و منتظر بودم تا نسخه ام تحویل دهند.
فردی وارد شد و با لهجه ای ساده و روستایی پرسید:
کرم ضد سیمان دارین؟
فروشنده که انگار موضوعی برای خنده پیدا کرده بود
با لحنی تمسخر آمیز پرسید:
کرم ضد سیمان؟ بله که داریم.
کرم ضد تیر آهن و آجر هم دارم
حالا ایرانیشو میخوای یا خارجی؟
اما گفته باشم خارجیش گرونه ها
مرد نگاهش را به دستانش دوخت
و آنها را رو به صورت فروشنده گرفت و گفت:
از وقتی کارگر ساختمون شدم دستام زبر شده،
نمی تونم صورت دخترمو ناز کنم.
اگه خارجیش بهتره، خارجی بده

با ربط نوشت ♣
احساس سوختن به تماشا نمی شود
آتش بگیر تا که بدانی چه می کشم . . .

سابق او با جرأت ، بی باک ، تمیز و سر زنده بود،
ولی حالا ترسو و تو سری خور شده بود
هر صدائی که میشنید، و یا هر چیزی نزدیک او تکان میخورد،
بخودش میلرزید، حتی از صدای خودش وحشت میکرد ...
همه محض رضای خدا او را میزدند و بنظرشان خیلی طبیعی
بود سگ نجسی را
که مذهب نفرین کرده و هفتا جان دارد برای ثواب بـچـزانند...
صادق هدایت

با ربط نوشت ♣
به تعدادی جانورشناس ماهر
برای توجیه رفتار بعضی انسان ها نیازمندیم !!

به چه قیمت...

باران را دوست دارم
اما نه آن زمان که کودکی
از راه شستن قبر
نان می خورد...

همه ما...

همه به خدا نیاز دارند...
پولدارها برای حفظ قدرت
و در ماندگان برای تحمل محرومیت...
اعوذ بالله من نفسی

یک داعشی سرسخت هم درون سینه داریم
که به فرمان هوا و هوس
سر خلق که هیچ،سر خدا را هم
با چاقوی توجیه میبرد
خدایا دفع کن داعش درونم را
همیشه گفتم
" اعوذ بالله من نفسی"

گاهی حال دنیا را بگیرید...

یه وقتایی باید بیخودی شاد بود
یه وقتایی باید هرجور شده از ته دل خندید
یه وقتایی باید دیوونه بازی در آورد
فقط واسه اینکه حال واقعیت رو گرفت...

من
سالهای سال مُردم
تا اینکه یک دم زندگی کردم
تو می توانی
یک ذره
یک مثقال
مثل من بمیری؟
قیصر امین پور

با ربط نوشت ♣
مــن
برای این همه درد
کافی نیستم!
انسیه شادمهر

اگر می خواهی . . .

اگر میخواهی محال ترین اتفاق زندگی ات رخ بدهد
باور محال بودنش را رها کن

لذت ببر

برای یک روز هم که شده
دنبال چیزهایی که نداری نرو
از چیزهایی که داری لذت ببر . . .

آرامش . . .

تو نگاه اول وقتی پاهاشو میبینی
میگی چه زجری کشیده
اما وقتی به صورتش نگاه میکنی
میتونی آرامش رو ببینی

دختر

فکر کردم پسر است ،
اما دختر بود این را از دو نخ و دانه تسبیحی
که از گوشش آویزان بود فهمیدم
پرسیدم چرا موهایش کوتاه است
گفت چون آب ندارد حمام کند و موهایش شپش می کند

نمیدونم

نمیدونم قد ما کوتاه بود یا قدیما برف بیشتر میومد
نمیدونم دل ما خوش بود یا قدیما بیشترخوش میگذشت
نمیدونم سلامتی بیشتر بود یا ما مریض نبودیم
نمیدونم ما بی نیاز بودیم یا توقع ها پایین بود
نمیدونم همه چی داشتیم یا چشم و هم چشمی نداشتیم
نمیدونم تو مملکت پول نبود یا دزد نداشتیم
اون موقع ها حوصله داشتیم یا الان وقت نداریم
نمیدونم چی داشتیم..چی نداشتیم

جواب خدا به توبه کاران...
یه عده ای آمدند محضر پیامبر اکرم (ص) عرض کردند:
خیلی معصیت کردیم..چیکار کنیم؟
حضرت فرمود: توبه کنید
اگر ما توبه کنیم..با این همه معصیت
با این همه گناه به درگاش راهمون میده؟
این خدایی که تو برامون تعریف کردی ما شرممون میاد که
با این همه گناه در محضرش بگیم ما رو ببخش
آیا ما رو راه میده؟
که ناگهان از آسمان ندا آمد... به بندگانم بگو:
سلام و علیکم