ما برای رنج کشیدن آفریده شده ایم،
ولی به دنبال لذت بردن می گردیم
باید پذیرفت که تنها راه ادامه دادن،
لذت بردن از رنج هایی است که می کشیم!
چارلز بوکوفسکی
با ربط نوشت
از زندگی نترس
باور داشته باش که زندگی ارزش زیستن را دارد
و این باور به تو کمک می کند تا به آن تحقق بخشی
ویلیام جیمز
آب جیره بندی شده بود
آن هم از تانکری که یک صبح تا شب زیر تیغ آفتاب مانده بود
مگر می شد خورد ؟
به من آب نرسید ، لیوان را به من داد و گفت :
من زیاد تشنم نیست ، نصفش رو خوردم بقیه ش رو تو بخور
گرفتم و خوردم
فرداش بچه ها گفتن که جیره هرکس نصف لیوان آب بود
یادگار پدر از جنگ
تکه ترکشی ست که با گذشت سال ها
همچنان پیشروی می کند و گوشش
به هیچ قطعنامه ای
بدهکار نیست...
میلیاردری در اوج آسایش
چند میلیونی میبخشد و مردم برایش دست میزنند...
اما هیچ کسی از دست های پینه بسته ی افرادی نگفت
که در اوج نداری ، به دیگران بخشیدند...
کاش حداقل رسانه ها میدانستند
که بخشش
یعنی گذشت ، در اوج نیازمندی...
اگر زندگی با تمام نام بزرگ اش
این چیزی بود که من دیدم
من داوطلبانه ، دنیایم را عوض خواهم کرد.
اصلا کسی چه می داند
شاید دنیای زیر آب دنیای بهتری است...
دنیایی که بزرگترین بحران اش
بحران روشن کردن سیگارم باشد...
سلامتی مادرایی که
رنگ یک روز خوب رو ندیدند
اما وقتی صحبت از قدیم میشه
یه لبخند میزنن و میگن:
یاد قدیم بخیر...
چه بلایی سرمان آمده.. کجای این داستان ایستاده ایم
که در هجوم خاطره ها،هیچ چیز سبب ایجاد لذت نمی شود
خاطرهها چه بی بهانه میآیند و لحظهها را به هم میریزند
طوری که دنیا از چشمهایت کوچک تر میشود و
پنجرههای قلبت تعطیل .....
آی اونایی که تو دلتون غم دارین ...
یه لحظه به حرفم گوش کنید
اوه چقدر زیادین
به کارتون برسید
گاهی یه سنگ میره تو کفشت ،
خم میشی سنگ رو در میاری
گاهی میفتی تو یه مسیری که پر از سنگریزه است
بعد یه مدت کفشت سوراخ میشه و پر از سنگریزه
اونوقت دیگه باید به سنگهای توی کفشت عادت کنی
از یه جایی به بعد زندگی و مشکلاتش باهات خو میگیرن
بذار مردم بگن ریگی به کفشته
خدا به فرشته ها شعور داد بدون شهوت
به حیوان ها شهوت داد بدون شعور
و به انسان هر دو را
انسانی که شعورش به شهوتش غلبه کند
از فرشته بالاتر است
و انسانی که شهوتش بر شعورش غلبه کند
از حیوان پست تر
زبان تنها عضویست که
هم رنج بی پایان به همراه دارد
و هم گنج بی پایان
بیایید حواسمان باشد که:
با این زبان می شود مسخره کرد
با این زبان می شود روحیه داد
با این زیان می شود ایراد گرفت و می شود تعریف کرد
با این زبان می شود دل شکست و می شود دلداری داد
با این زبان می شود آبرو برد و می شود آبرو خرید
با این زبان می شود از جدایی ها جلوگیری کرد
و با همین زبان میشود جدایی انداخت .
با همین زبان میشود آتش زد
و با همین زبان میشود آتش را خاموش کرد
حواسمان به دلهایمان باشد: "آلوده اش نکنیم"
بیاید ارزش این را بدانیم که: نبودنها،دوربودنها و ندیدنها
هرگز بهانه ای نمی شود برای از یاد بردن دوستان
یار دبستانی این روزها