فراموش کردم
رتبه ویژه: 5
رتبه کلی: 163


درباره من
عشق آبی (inter )    

بچه های فقیر فقط در زنگ انشا ، تعطیلات را به کنار دریا می روند

درج شده در تاریخ ۹۳/۰۹/۲۷ ساعت 11:54 بازدید کل: 481 بازدید امروز: 470
 

تلوزیون نشون میداد که یه مسئولی رو بردن تو سطح شهر

در حالی که توی ماشین نشسته بود

گزارشگر با یه متکدی که یه بچه کرایه کرده بود صحبت می کرد

و ایشون از تو ماشین می شنید و نشون میداد که متاثر شده

چند جای دیگه هم رفتن

یه جا هم رفتن که اثاثیه شون توی خیابون بود

دستور داد به همشون رسیدگی بشه

برام سوال بود که مگه این مسئول توی این شهر زندگی نمیکنه

که باید اینجوری از وضع شهروندا با خبر بشه . . .

بعضی چیزها با هم تناقض داره

مثل خوردن عسل و خربزه

مثل چادری بودن همراه پوشیدن لباسهای ناجور و آرایش غلیظ

مثل رقص توی عروسی مختلط جلوی چشم همه با مانتو و روسری

مثل خوردن مشروب و خوندن نماز

مثل استغفرالله گفتن و . . .

مثل . . .

بقیه به کنار ،عسل و خربزه رو با هم نخورید

 

توی دبیرستان نماز اجباری بود 

یعنی از راهنمایی اجباری بود ، همه باید میخوندن

حالا چی میخوندن مهم نبود، با وضو یا بی وضو ، . . .

فقط نماز پرشور و با حضور حداکثری برگزار می شد کافی بود

ناظم مدرسه با یه چوب توی حیاط میگشت و همه رو میشوند سر نماز

یه روز وقتی با یکی از دبیرها صحبت میکردیم در مورد این کار

گفت که خود ناظم هم موافق این کار نیست

اما از آموزش و پرورش بهش فشار آوردن

 

آنقدر شاد باش

که وقتی دیگران به تو نگاه می کنند

آنها نیز شاد شوند

 

موضوع انشاء این بود

بزرگ شدید می خواهید چه کاره بشید؟

کودک سرطانی نوشت :من بزرگ نخواهم شد!

راستی حکایت عمر ما آدمها هم مثل عمر میوه هاست

بعضی ها تو همون فصل بهار می رسن

بعضی ها هم تا آخر پاییز می مونن بعد میرسن

چیزی که مهمه اینه

"رسیدن"

 

گفت چندماه خدمتی سرکار؟

گفتم چهارده ماه

بعد از چند ثانیه مکث گفت کسی رو هم داری؟

گفتم کسی؟ . . . آها; نه بابا

گفت خیلی داغونم

گفتم چرا؟

گفت نیومده سر قرار 

جواب اس هامو نمیده زنگ هم میزنم جواب نمیده

بعد دستاشو برد لای موهاش

و من به این فکر می کردم که چطور

پول دیالیز این هفته مادرم رو جور کنم . . .

 

انگری بِرد

دلم روزگاری را میخواهد

که ساعتها گریه میکردم

برای جوجه ای که گربه آن را خورده بود

 

چند روز به عید سال 61 مونده بود

به من گفت این طلاهارو بگیر فردا به پول نیاز دارم،اینها رو بفروش

گفتم اگه پول نیاز دارید بگویید تا از جایی تهیه کنم

گفت  تو نگران نباش فعلا بهشون نیازی ندارم با خونواده هم صحبت کردم

طلاها رو فروختم ،شب که به خونه ما اومد خواست که قدم بزنیم

گفت قیمت اجناس بالارفته ،حقوق کارمندان با خرجشان نمیخونه

شماها هم عیالوارید،خرجتان زیاده و من نمیدونم  باید چه کار بکنم

بعد مقداری از پول رو به من داد گفت این هم برای تو و خونوادت

اول قبول نکردم بعد دیدم ناراحت میشه پول رو گرفتم

بعد شنیدم همون شب پول ها رو بین سربازای متاهل

که میخواستن برن مرخصی تقسیم کرده . . .

 

سر بر شانه خدا بگذار تا قصه عشق را چنان زیبا بخواند

که نه از دوزخ بترسی و نه از بهشت

به رقص درآیی

قصه عشق ، انسان بودن ماست

اگر کسی احساست را نفهمید مهم نیست

سرت را بالا بگیر ولبخند بزن

فهمیدن احســاس

کار هر آدمی نیست!‌

شاملو



باحال نوشت ♣

خدایا..

او جان من است!

جان مرا ب لبم برسان

 

ساده ترین درس زندگی این است :

هرگز کسی را آزار نده

 ژاک روسو

سلامتی نوشت ♣

سلامتی همه اونایی که سنی ندارن

اما روزگار دلشونو بدجور پیر کرده....

 

گاهی زندگی کردن بیشتر از تیر زدن به خود، دل و جرأت میخواهد

آلبر کامو

حقیقت نوشت ♣

مسواکم شعورش میرسه باید برای یه نفر باشه

 

حقش هیچ بود...

اینکه یه موبایل نداره

زیاد دردناک نیست

دردناک اینه که

حتی صندلی رو هم ، حق خودش نمیدونه...

تصویر نوشت ♣

واقعا تصویر دردناکی هست .....

 

  در مسیر باد بمان

تا بوی مهربانیت

 تسخیر کند این شهرِ پر از بیهودگی را....

غمگین نوشت ♣

یه آدم

چقدر طاقت غصه داره

چجوری

میشه خنده روی لبام پا بذاره دوباره

 

زندگی یعنی دیدن  داشته ها 

نه دیدن  نداشته ها

حقیقت نوشت ♣

یکی از زیباترین لحظه ها

لحظه‌ای که میبینی‌ یکی‌ لبخند رو لبشه

و میدونی‌ که دلیل اون لبخند تویی . . .

 

دوستی میان ساکنین زمین زیباست... محبت را بیاموزیم

محبت همه چیز را شکست مید هد

اما خود هیچوقت شکست نمیخورد

حقیقت نوشت ♣

بچه های فقیر فقط در زنگ انشا ، تعطیلات را به کنار دریا می روند

 

 همه ش هفتاد .. هشتاد سال ... یعنی اگه شانس بیارید !

اگه خیلی زودتر ریق رحمت رو سر نکشید !

خیلی که توی این خراب شده باشید هفتاد هشتاد سال بیشتر نیست

 لامسبا اگه هفتصد سال می موندید چکار می کردید ؟؟

مصطفی مستور

حقیقت نوشت ♣

اغلب مردم به قصد فهمیدن گوش نمی دهند

آنها به قصد پاسخ دادن گوش می دهند

استفان کوی

 

باران همیشه حادثه ای شاعرانه نیست

از ما که سقفمان شده است آسمان، بپرس!

واقعیت نوشت ♣

جهنم هرکسی آنجایی است که

حرف او رانفهمند

 

جامعه هر آنکس را که همرنگ جماعت نمی شود

دیوانه معرفی می کند

فردریش نیچه

حقیقت نوشت ♣

 من مسئول گفته های خویشم

مسئول برداشت های دیگران نیستم ....

برای درک این که پیرزنی چه اندازه زیبا بوده است باید

خطوط چهره اش را نه تنها تماشا، که ترجمه کرد

مارسل پروست

 

 شعر نوشت ♣

نترسم که با دیگری خو کنی

تو با من چه کردی که با او کنی!

صائب تبریزی

 

می‌نویسم

" امنیت "

اما شما فاصله بگیرید...

به‌ ضامن نارنجکِ این‌ کلمه

اعتباری نیست

 56.jpg

زندگی‌ مانند یک پتوی کوتاه است...

وقتی آن را بالا می‌ کشید ،

انگشت شستتان بیرون می زند...

وقتی آن را پایین می‌ کشید ،

شانه‌ هایتان از سرما می لرزد...

آدم های وسواسی

مدام در حال تست اندازه پتو هستند و از زندگی

هیچ چیزی نمی فهمند...

اما آدم‌های شاد

زانوهای خود را کمی‌ خم میکنند و شب راحتی‌ را سپری می کنند...

 aaaa.jpg

هیچگاه زندگی آنطوری که انتظار داشتیم نبوده ونخواهد بود

و متاسفانه جدا از این موضوع

در این میان هم ، به واسطه خیلی از افرادی که

سر راهمان قرار گرفتند و به نحوی به زندگیمان وارد شدند

بدی هایی دیدیم ، ضربه هایی خوردیم و خساراتی را متحمل شدیم...

اما آیا خود ما به هیچ کسی بدی نکرده ایم؟

خود ما باعث رنجش هیچ فردی نشده ایم؟

تا به حال چند بار بدون هیچ غروری به خویشتن خویش رجوع کرده ایم

و راجع به کارهایی که با دیگران کردیم وقت گذاشته ایم؟

8989.jpg

مهربانی را بکار

بالای هر زمینی...

و زیر هر آسمانی ....

و اگر جای دانه هایی که کاشتی را فراموش کردی،

روزی باران جایشان را به تو نشان خواهد داد ...

تو نمیدانی کی و کجا آن را خواهی یافت!

اما بی شک کار نیک هر جا که کاشته شود

روزی به بار می نشیند...

 6666.jpg

چشمی به تخت و بخت ندارم

مرا بس است

یک صندلی

برای نشستن کنار تو...

files_blogsystem_blogs_nazari__rodkenar[w730xhmresizebymaxsize].jpg

 

تکیه کلامش بود

فرق نمی کرد

موقع سلام یا وقت خداحافظی میگفت :

" تنور دلت گرم... "

معنی این جمله را بعدها فهمیدم...

هرجا که از دلم مایه گذاشتم و اتفاق خوبی افتاد

یاد حرفش افتادم !

انگار تنور دلت که گرم باشد

نان مهربانی ات را می خوری...

files_blogsystem_blogs_nazari__750793700[w730xhmresizebymaxsize].jpg

 

 ...success is falling nine time and getting up ten

این فرمول را به خاطر بسپار...

 9 بار زمین بخور

10 بار برخیز...!

1238039_714134175351358_8005032468210837373_n.jpg

تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۳/۰۹/۲۷ - ۱۲:۰۱
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
2
3
4
1 2 3 4


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
کاربران آنلاین (0)