فراموش کردم
رتبه ویژه: 5
رتبه کلی: 163


درباره من
عشق آبی (inter )    

ايـن روزهــا آسان تر از يــاد ميروم ....

درج شده در تاریخ ۹۱/۱۰/۲۳ ساعت 21:25 بازدید کل: 1875 بازدید امروز: 180
 

فونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا ساز

فونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا ساز

دلتنگی  
 

 

هوس کرده ام
 
باران باشم
 
بلغزم بر گردنت، دستانت
 
نم نم، شبنم بشوم بر گونه هایت
 
هوس کرده ام
 
برگِ خشک نباشم
 
لگدمال شده ی پاهایت
 
هوس کرده ام
 
پرنده ای باشم
 
که پرهایش به هم چسبیده
 
فرورفته در عسلِ چشمانت
 
 
هوس کرده ام
 
الهه باشم
 
الهه ات باشم..
 
هوایـــــــــــــــــــــ ــــت را گم کرده ام
کمی "هــــــــــــــا" کن..
...
ف ی ل ت ر
کرده است
دل را
درد !
ببین
بــــــــــاز نمی شود!

 چه لحــظه ی درد آوريه ...

اون لحظـه كه می پرســه :خوبــی؟

پنــج خط تايپ ميكنــی...

ولــی بجای enter

همه رو پاكـ ميكنــی...

و می نويسی :

خوبــم مرســی تو خوبــی...؟!

اگه كسی و خيلی دوستــ  داری ،

امــتحانش نكن كه ببينــی اون چقد دوسـ ـ ـتـ ـت داره

اول خودتــ و امتحان كن كه بفهمی

تحملش و داری كه بفهمی

اصــلا دوستـ ـتـ   نــداره ؟!

چه تفـــاوت بزرگـــی است ميـــان

تنهـــايی قبل از تو

و

تنهـــايی بعد از تو...

من و تــو ، "مــا" كه نشديم هيچ ...

من نيمی از خودم را هم باختـــم ...

بــــرو ...!

ترس از هيـــچ چيز ندارم ...

وقتـــی يقين دارم

بيشتـــر از من

كســ‍ی دوستت نخــواهــد داشت ...

بيشتـــر از من كســـی

طاقت كـــم محلـــی هايت را نـــدارد ...!

بـــــــــرو ...

ترس برای چه...؟!

وقتـــی ميدانم يكـــ روز

تــُف می اندازی به روی تمـــام آن هايــی كه به خاطرشـــان

من را از دست دادی ....

همهـ ی كارهايت را بخشيدم ...

جز آن  ترديـــد آخر هنگام رفتنت ...

كه هنـــوز مرا به برگشتنت اميـــد وار نگه داشته ...

اگـــر می بينــی هنوز

تــــــنــــــــهــــــــايـــــــــم ،

به خاطــر عشــــــق تو نيست ...

من

فقط

ميتــرسم ...

ميتــرسم همه مثل تــو باشــند ...

 

آدم است ديگـــر ...

گــاهی

حتـــی

برای نامـــردی هايـت هم

 د ل ت ن گ می شــود ...!

امــروز

دلــم تنگ ديــروزی است

كه ميگفتــی :

"فردايــت را می ســـازم ..."!

پــرسيد :

می شناسيـش...؟!

هزار تا خاطـــره اومد جلوی چشــمم ...

امــا

فقط يه لبخــــند زدم و گفتــم :

"نمی شناسمش...."

اگه ديدی طرف مقابلت باهات راه نمياد ،

شكـ نكن خسته است ...!

چون دارهـ با يكی ديگه "چهار نعل " می تازه ...!

 

يه جوری ريشه هام خشكيد كه انگار كار پاييزه ...

خزون رفتن ات انگار داره برگهاش و ميريزه ...

يه جوری  گريه ميكردم كه بارون بينشون گم بود ...

كاش اين رويا از آغازش فقط خواب و توهم بود ...

اين چرنديـ ـات كه می نويسم و كسی نمی خواندشــان ،

همه شان برای روز مبـ ـاداست ...

وقتــی بيايی ...

همه را پرت می كنــم جلويتـ ــ‌...!

تا بدانی چه گذشتــ

وقتی كه نــ ــبــ ــودی ....

 

جلــوی بعضــی از خاطره ها بايـد نوشت :

"آهستهـ مرور شــود ....

خطـــر ريزش اشكــ ..."

ايـن روزهــا آسان تر از يــاد ميروم ....

آســـان تر فراموشـم می كنند ...

آرامـــم...!

گله ای نيست ...

شكايــتی نيست...

انتظاری نيست ..

بهــانه ای نيست ...

اين روزها تنــها آرامم...

وحشــي ِ آرام...

آنقـــدر آرامم كه به جنون چندين سالهـ ام شك كرده ام...

ميترســم نكند مُرده باشـم

خودم خبر نداشته باشــم...!

تنهــ ـا نشستهـ ام ...

چـــای می نوشــم و بغضـ می كــ ـنم ...

هيچــ ـكس مـ ـرا

بهـ ياد نمی آوَرَد ...

اينهمه آدم روي اين كهكشــان به اين بزرگــ ــی

و من حتــ ـی آرزوی يك نفــ ـر هم نبــ ـودم..... !

  

 

تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۱/۱۰/۲۵ - ۱۲:۴۸
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
2
1 2


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
کاربران آنلاین (0)