دو نیــمه ی یــک سیــب ..
مــن و تـــو
دو نیــمه ی یــک سیــب بودیـــم
تــو را یــکی بــرد
مــرا کــرم خـورد
کوهستان دلم
سالهاست کوهستان دلم
به حرمت ردپایت …
به برف هایش
اجازه آب شدن نمیدهد…
جای تو …
یادت هست
خیالت هست
خاطراتت هست
فقط کمی جای تو خالیست
نمی آیی ؟
کافیست کمی بایستی ….!
صدای قــلــــب نیست …
صدای پای تو است که شب ها در سینه ام می دوی ….!!
کافیست کمی خسته شوی …..
کافیست کمی بایستی ….!
گریه ی آخر شب…
گریه ی آخر شب هایم …
انگار کافی نبوده …
این روز ها …
اول صبح ها هم …
گریه می کنم …
قیمت تنهایی …
گاهی تنهایی آنقدر قیمت دارد
که درب را باز نمی کنم
حتی برای “تو” که
سالها منتظر در زدنت بودم …
فقط مهر لبهایت را کم دارد
بگذار مرز تنهایی را
رد کنم …
ببین
گذرنامه ام
فقط مهر لبهایت را کم دارد …
دلم…
دلــم
زیــادی روشن است
می ترسم بسوزد
سوز نبودنت…
در را پشت سرت ببند…
سوزِ نبودنت..
پاییزه دلم را میلرزاند …
تعارف نیست…
وقتی می گویم دوستت دارم….
این تعارف نیست….
زندگی من است…..
برایم نامه می نویسی ؟
امشب بازهم پستچی پیر محله ی ما نیومد..
یا باید خانه مان را عوض کنم..
یا پستچی را …
تو که هر روز برایم نامه می نویسی ، مگه نه . . . ؟
سایه ها
سایه ها
دست به دست هم داده اند
تا مردمک چشمانم
بزرگ شدن را بیازمایند ….
غــرق در فـکرت شدن اصلا دست خودمــ نیست…..
اینطور نمیشود
باید یک غریق نجات همیشه همراهم باشد
غــرق در فـکرت شدن
اصلا دست خودمــ نیست…..
برای چشمانم نماز باران بخوان…
برای چشمانم
نماز باران بخوان…
بغض کرده …
ابریست…
اما نمیبارد…
خود خوشه … فقط!
زیاد فرقـــے نڪرده . . .
خود خودشه
فقط اونــے که داره باهاش حرف میزنه
” من ” نیستم . . . !