متاسف شدم ...
پشت چراغ قرمز زنی گل فروشی میکرد
کسی به زن توجهی نمیکرد ...
پشت چراغ قرمزی زنی تن فروشی میکرد
کسی به چراغ توجهی نمیکرد ...
نمیدانم از دخترک گل فروشی بگویم که روزی دیگر گل نفروخت
و تن فروخت چون درون دو دوتاهای خودش با پول گل نمیتوانست
از این ماشین ها بخرد... ولی با پول تن فروشی میشود خرید !!!
نه! جهان سوم جایی نیست که پسر آرزوی دختر باکره دارد!
جهان سوم جهانیست که زن
هنوزم وقتی پسری با بدن عضله ای میبیند پاهایش شل میشود
جاییست که دختر بعد از ازدواج با پسر واحد بغلی.....دارد!
بعضی از دخترهای کشور من بوی تعهد و وفاداری را نبرده اند...!
متاسف شدم وقتی...
مردی مرد...
هنگامی که زنش را در آغوش غریبه روی تخت دید!
متاسف شدم وقتی زنی
شوهرش را دوست نداشت ولی بچه دار شد...!
متاسف شدم وقتی پسری معشوقه اش را
به خاطر پول از دست داد...!
متاسف شدم وقتی مردی ناموسش را
به خاطر پول مواد به حراج گذاشت...!
متاسف شدم وقتی جوانی ایمانش را به خاطر پول از دست داد...!
متاسف شدم وقتی رفیقم برام با بغض تعریف کرد
وقتی بغل زنی بود پسر بچه زن آمد جلو در اتاق
و گفت مامان داری چکار میکنی...!؟
تمام خستگی هایت را یکجا میخرم !
تو فقط قول بده ...
صدای خنده هایت را به کسی نفروشی ...!
نانوشته هایم بسیارند
مثل بی قراری هایـم...
من سکــوتم را فریـاد می کِشــم
آخر اینآشوب درونم مــرا می کُشد...
به بعضی ها هم باید با متانت خاصی گفت :
لطفا یه دهن برامون خفه شو …!!!
به یک اتفاق خوب جهت افتادن نیازمندیم! خرید در محل!!
بالشت خودم را ترجیح میدهم،
چرا که شانه های امروزی
مثل بالشت های مسافرخانه اند،
خوب میدانم سرهای زیادی را تکیه گاه بودند!
دلتنـگـــــــــم
گــوشهـایـــم را مــی گیـــرم
چـشـم هــایــم را مــی بـنــدم
زبـانــم را گـاز مـی گیـــرم ...
ولــی حریـــف افکـــارم نـمـــی شــوم
دلتنـگـــــــــم !!!
دیوار سیاه…
تا دیوار سیــاه،اون عکس خاکسـتری
اون حریم خـآر دار
شمع های سر در گم
اون آرشیو آهنگ
بغض های توی معدم
قرص های بی روح زندگی من شدن
آی لعنـتی اینارُ از من نگیـر…
بعضی از آدمها
همیشه نمکدان اند
مراقب زخم هایتان باشید . . .
دل♥م چندین سال است روزه ی عشق گرفته است !
اذان افطارش را تو بگو...
دیروز با اول شخص بوده ای ...
امروز با سوم شخص ...
چه راحت با اشخاص رابطه داری
گاهی برای کشـیدنِ فـریـاد
هـزاران پیکـاســو هـم کـافـی نیسـت . . .
اتـفـاق
کـاشـ مـیشُـد گـاهـی
جلوی اِتِــفـاقـ را گِرِفـتـ
تـا نَـیـوفـتَـد
کـــــاشـ
چای می نوشم که با غفلت فراموشت کنم
چای می نوشم ...
ولی از اشک فنجان پر شده است
بُگذار آسوده بخوابم..
هنوز هم ، حوالی خواب های
شبانه ام پرسه میزنی
لعنتی !!
دیر وقت است ، آرام بگـــــــیر
بُگذار یک امشب را آسوده بخوابم……
این کلافگی…
این کلافـگی تمومـی ندارـه
اما دیگـه توانـی
واسه ادامه نمونده
سکوت میکنم شاید…
قدرت واقعی
هرگز متوجه قدرت واقعی نخواهید شد…
تا زمانی که کسی به شما ضربه ای بزرگ بزند…
آنسوی…
از آنسوی تنهایی
از آنسوی بغض
از آنسوی باران
کسی صدایم میکند؛
تو بگو…
بروم یا بمانم؟!
لانـــه ات را ،
بـــر حبــابِ حــوصلــهء مـــردُمــان نـــساز !
تــــا ،
آوارهء بی حــــــوصـلگــی شــــان نـــــشوی !
اینـجــــا ، زمین ...
ارزانــــتر از هـمه چـــــیز ، انــسان !
نـــــرخَ ش هـــــم بـــــروز نــیست !
امّــــا ،
مصـــرفـش تـــــاریـــــخ دارد !
سلام ، تـــــولــــــیدَش !
و انــــــــقضـــایــــــــش ؛
خــــداحــــافــــظ !
تقــویمِ امـسال هـــم..
بـا تقـــویــمِ پــارسال..
هیـــچ فــرقـی نمیـــکند..
وقتـی:
زنـــدگی..
تــا اطّـلاعِ ثــانــوی ..
تعــطــــــیل اسـت !
اینجا همه ی برادران قابیلند
با وسوسه های ناتنی فامیلند
از ترس خیانت به رفاقت ای دوست
اینجا همه ی رابطه ها تعطیلند