من بلد نیستم دوستت نداشته باشم
من بلد نیستم دوستت نداشته باشم
بلد نیستم حرف دلم را نگویم
حتی بلد نیستم نگویم می خواهمت وقتی می خواهمت
بلد نیستم نخندم وقتی باتوم
حتی اخم کنم وقتی ناراحتم
من هیچ کار مهمی را بلد نیستم
جز دوســـت داشتن تو
تو فقط بگو می آیی …
تو فقط بگو می آیی
صندلی کنار من،
طاقت اش زیاد است…!!!
چرا غمگینی دلم ؟؟
تو را مثل قانون…
کسی رعایت نمی کند؛
چرا غمگینی دلم؟
تو را برای شکستن سرشته اند…!!!
شهـــامــت مــی خواهــد …
شهـــامــت مــی خواهــد
ســـــرد بــاشــی …
و گــرم لبخنــد بزنـــی ..!
منبـع نوشته ها
ازم پرسیدن :
منبــــــــــــــــــع نوشته هات کجاست؟؟
گفتم :
زیاد دور نیســـــــــــــت !!
یک وجبی بغضم . . . .
دلم را تهدید کرده ام...
دلم را تهدید کرده ام
که اگر
یکــــبار دیگر
بهانه ات را بگیرد
میدهم دوبــــــاره
بسوزانیـــــــش...
گفتم چرا خشکیدی ؟
امروز درختی را بعد از یکسال دیدم
خشکیده بود ...
گفتم چرا خشکیدی؟
گفت بعد از آن روز که تو رفتی ...
یارت را با دیگری دیدم
زیر سایه ام می نشست
و به تو میخندید ...
سکوت و صبوریم
سکوت و صبوریم را به حساب ضعف و بی کسی ام نگذار ...
دلم به چیز هایی پایبند است که تو یادت نمی آید !
قاصدکها
بیخودی قاصدکها را بر باد نفرست
عمریست که این آرزوهــا
روی هوا مانده است...