فراموش کردم
رتبه کلی: 2851


درباره من
ورود 1395/11/10
همه انسانها رو فارغ از هر مرده بادو زنده باد دوست داااااااااااارم


و **خط قرمزم رهبرم و سرزمینم ایران**

تا چراغی در میان این شبستان روشن است

تا تنور نان گرم مرد چوپان روشن است

شک نکن قصد پلنگ تیز دندان روشن است

امشب از داغی دوباره چشم ایران روشن است

یوسفی رفته است آری وضع کنعان روشن است

تک سواران تیز می تازند در صحرا هنوز

از تلاتم باز ننشست این دریا هنوز

آتشی پیداست آن سوی بیابان هنوز

باز شمعی کشته شد با دست شب اما هنوز

این شبستان کهن با نور ایمان روشن است

بار الها جرات ما را سر و سامان بده

انقلابا مشق هشیاری به فرزندان بده

قهرمانا در دل میدان بمان جولان بده

رهبرا من مصطفایی دیگرم فرمان بده

*******

کی به اندک بادی اقیانوس لرزان می شود

کوه کی با یک خراش ساده ویران می شود

عاشق رفتن کی از رفتن پشیمان میشود

کی میان ابرهای تیره.پنهان می شود

آسمان ما که با خون شهیدان روشن است

مرتضی تا بود کارش غیر شیدایی نبود

مجتبی می گفت دیدم غیر زیبایی نبود

شد پشیمان هر کس اینجا زلیخایی نبود

مصطفی هم رفت آری او هم اینجایی نبود

مردهای مرد را آغاز و پایان روشن است

بار الها جرات ما را سر و سامان بده

انقلابا مشق هشیاری به فرزندان بده

قهرمانا در دل میدان بمان جولان بده

رهبرا من مصطفایی دیگرم فرمان بده
یا فارس الحجاز (iran2500 )    
آلبوم: عشقولی
   
عنوان: چشمهایت بختیاری!
چشمهایت بختیاری!
کد برای مطالب، وب سایت و وبلاگ: بازدید کل: 123 بازدید امروز: 123

این تصویر توسط میثم عظیمی. بررسی شده است.
توضیحات:
سر به جنگل میگذارد آسمان از دست ِ عشقت
تا که پشتش خم شود رنگین کمان از دست ِ عشقت

قد و بالا آبشاری! چشمهایت بختیاری!
رنگ ِ لبهایت اناری! ای امان از دست ِ عشقت

ای "الاهه"! ناز کم کن، گُل بریز و چای دم کن
بعد از این کمتر ستم کن بر "بنان" از دست ِ عشقت

حضرت ِ انگور ِ نم نم! مست کردی هرچه آدم
میخورد بر هم دمادم، استکان از دست ِ عشقت

"رودکی" فکر ِ تو بوده، "خاجه" دیوانی گشوده
کم مگر "سعدی" سروده بوستان از دست ِ عشقت

"شمس" و "فردوسی" و "جامی"، یا که "پروین اعتصامی"
گفته هر بیتی "نظامی" داستان از دست ِ عشقت

معضل ِ تهران و دودش، خاک ِ اهواز و رکودش
خشک شد زاینده رودش اصفهان از دست ِ عشقت

"مهرجویی" خسته هستم، مثل ِ"سنتوری" نشستم
نت به نت در خود شکستم هر پلان از دست ِ عشقت

چون پلنگی قله بستر، تا بگیرم ماه در بر
می پرم در دره آخر، بی گمان از دست ِ عشقت

گرچه خط خورده ست برگم، گرچه زخمی از تگرگم
می سرایم بعد ِ مرگم همچنان از دست ِ عشقت  
درج شده در تاریخ ۹۵/۱۲/۰۲ ساعت 14:32
برچسب ها:
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
تبلیغات

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
کاربران آنلاین (0)